نوشته شده توسط جانشین دسته در شنبه 88/1/8 و ساعت 9:9 عصر
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/1/7 و ساعت 4:45 عصر
نظرات دیگران() معجزه در جامعه علمیه امیر المومنین (ع)
در ابتدای سال تحصیلی جاری حوزه علمیه امیر المومنین (ع) یکی از حجرات خود را به شهدا اختصاص داده و داخل آن را شبیه سنگر می کند ، و با این کار محیطی معنوی برای خلوت طلاب به وجود می آورد . متاسفانه دوشنبه ساعت 1:30 دقیقه شب مورخ 87/8/20 یکی از طلبه ها که از خواب بیدار شده و به داخل سالن می آید متوجه دود غلیظی می شود که از زیرزمین به بالا می آید . ( حوزه علمیه دو ساختمان مجزا دارد ، یک ساختمان به نام مهدیه دارای دوطبقه برای طلبه های پایه اول و ساختمان دیگر به نام ساختمان قدیم - حاج آقا بزرگ - شامل زیرزمین و سه طبقه روی آن که اتاق مورد نظر در طبقه زیر زمین ساختمان قدیم قرار دارد . ودر زیرزمین کلاس های درس قرار دارد و حجره ای برای سکونت طلاب در آنجا نیست ) بلافاصله دیگر طلاب را خبر کرده و با همکاری هم از انتشار آتش به دیگر قسمت ها جلوگیری می کنند و فرشی را که در کف زیر زمین پهن بوده جمع می کنند . آتش نشانی که از راه می رسد شروع به خاموش کردن آتش می کند و خوشبختانه به کسی آسیب نمی رسد .
ولی حادثه عجیبی اتفاق می افتد که باعث تعجب همه می شود و آن حادثه این است که بعد از خاموش شدن آتش که شدت آن باعث سوختن رنگ دیوار سالن می شود که از اتاق هم فاصله داشته و از بین رفتن تمامی گونی ها و چیز هایی که روی دیوار قرار داشته ، متوجه کتابی می شوند که در این آتش سوزی به جز سوختگی کمی از جلد آن باقی صفحات سالم مانده اند و کوچکترین آسیبی به آن ها نرسیده نام این کتاب عبارت است از : کلام الله مجید (قرآن) مسئولین مدرسه ابتدا می گویند شاید شدت آتش کم بوده و باعث سوختن قرآن نشده ، ولی وقتی از ماموران آتش نشانی سوال می کنند ، خود ماموران اعتراف به معجزه بودن می کنند و می گویند به طور طبیعی این کتاب هم باید می سوخته !
آدرس حوزه علمیه : تهران - بزرگراه آزادگان - داخل مسجد ولی الله اعظم ( مسجد مادر سابق ) - جامعه علمیه امیر المومنین (ع) تلفن حوزه علمیه : 55000492 - 55511157 وبلاگ فرهنگ
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/1/7 و ساعت 4:41 عصر
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در یکشنبه 87/12/18 و ساعت 7:56 صبح
نظرات دیگران() نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 9:59 عصر
نظرات دیگران()
اواخر ترم قبل بود که روی برد جامعه الزهرا اطلاعیه ای رؤیت شد. پچ پچ کنان در آشکار و نهان به گوش ما رسید که بعله رؤسای جامعه تصمیم گرفتهاند در ایام نوروز بر خلاف همیشه فقط در روزهای تعطیلات رسمی تقویم، کلاس برقرار نباشد و مهمتر از همه اینکه روز هفدهم ربیع، میلاد پیامبر اکرم-صلی الله علیه و آله سلم-، هم کلاسها برقرار است. ( عکس اطلاعیه)
انگار باورمان نشدهبود. همان روزها کمی بین خومان شلوغش کردیم و غائله خوابید. حالا که این ترم آمدیم کلاس میبینیم باز هم همان برد و همان اطلاعیه. برای ما که مثل آقایان طلبه، ماه رمضان و دههی محرم را تعطیل نیستیم غم بزرگی است. احساس خفقان و فشار و ترکهی بالای سر که تو طلبهای و باید شبانه روز مشغول تحصیل علوم اسلامی باشی! اگر میدانستم این حرفها باعث میشود فضای خشکی از جامعه الزهرا منعکس کند اصلا نمینوشتم. اما نمیدانم با همهی این نارضایتی بچهها و خودم که گاهی با آنها همراهی میکنم و شاید آتیش معرکه را هم داغتر میکنم چرا همهاش رگههایی از شوخی و طنز در این ماجرا میبینم. اینقدرها برایم مهم نیست. مگر حرف بدی زدهاند؟ استدلالشان این بود که چون هفدهم ربیع یکشنبه هست، بیشتر طلاب هم شهرستانی هستند شاید بیایند دو روز تعطیلی را قربه الی الله به هم وصل کنند و راهی ولایت شوند! تازه... برای ما نیمهوقتیها که پنجشنبه هم تعطیل هستیم میشود چهار روز. پر بیراه هم نمیگویند. وقتی ما قدم در راه طلبگی گذاشتیم یعنی اینکه میخواستیم هر روز بیشتر بدانیم و اینها دارند کمکمان میکنند که حتی در روز تعطیل هم به علممان اضافه شود. از آن طرف بچههای جامعه هم حق دارند. حق غیبتهای ما مشخص و وحی منزل است. برای مجردها دو هفدهم و متأهلها سه هفدهم ترم. یعنی اگر یک جلسه غیبت اضافه داشته باشیم باید پس از طی مراحل اداری ( بخوانید بوروکراسی) جواز حضور در امتحان پایانی را بگیریم؛ آن هم اگر قسمت باشد! همهاش میخواهم حرفم را خلاصه کنم و تمام کنم اما نمیشود. این متن پر از اما و پرانتز شد؛ اما به عنوان یکی از وبلاگنویسان فعال جامعه الزهرا ، بزرگترین حوزهی علمیهی خواهران کشور، احساس وظیفه کردم که بنویسم. آه... چقدر که من وظیفهشناسم! ( منبرنت: نخستین خبر از درس خارج امسال) آیت الله العظمی مکارم شیرازی:تعطیلی در حوزه به معنای گوشه نشینی و استراحت نیست. لطفا حوزه ها را تعطیل نکنید نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 12:41 عصر
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 12:14 عصر
نظرات دیگران()
. این گوشه ای از اون دریای بیکران مهدی زین الدینه....
- نزدیک عملیات بود. می دانستم دختردار شده. یک روز دیدم سرِ پاکت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم: «این چیه؟» گفت: «عکس دخترمه». گفتم: «بده ببینمش». گفت: «خودم هنوز ندیده مش». گفتم: «چرا؟» گفت: «الان موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده. باشه بعد.» - چند روز قبل از شهادتش، از سردشت می رفتیم باختران. بین حرف هایش گفت: «بچه ها! من دویست روز روزه بده کارم.» تعجب کردیم. گفت: «شش ساله هیچ جا ده روز نمونده م که قصد روزه کنم.» وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. کسی نمی تونست جلوی بچه ها رو بگیره. توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت: «شهید، به من سپرده بود که دویست روز روزه ی قضا داره. کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره؟» همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز. نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 12:10 عصر
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ساخت بازیهای ضد شیعَه باحمایت مستقیم وهابیت و صهیونیزم!!!
روایتی جالب از شهدا (ضرر نمی کنین) اهانت بقران یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید: «چرا در اسلام زنان من نه از رد شدن جمعه ها می ترسم، نه از طولانی شدن زمان که ظهورتا حجاب یک مفهوم عام و عالی است که پوشش نیز جزیی از آن است. معنی عشق چیست؟ تنها نامحرم! حجابـــ مانند اولین خاکریز جبهہ استـــ کاش نامی از تو در دنیا نبود ... مرگ بر نیرنگت ای آل سعود! نجات از شبهه و شهوت [عناوین آرشیوشده] |
|