سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صلوات بر مهدی 

نوشته شده توسط جانشین دسته در شنبه 88/1/8 و ساعت 9:9 عصر
نظرات دیگران()
سال نو مبارک * سال اصلاح الگوی مصرف* 
پیام نوروز 1388 رهبر معظّم انقلاب اسلامی«مدظلّه‌العالی» (????/??/?? - ??:??)   حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظّم انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت آغاز سال نو، سال جدید را سالی مهم خواندند و با ابراز امیدواری درباره غلبه قدرت ایمانی ملت ایران بر همه حوادث و تحولات این سال، افزودند: با توجه به اهمیت "حیاتی و اساسیِ مصرف مدبرانه و عاقلانه منابع کشور"، سال جدید را در همه زمینه ها و امور، سال اصلاح الگوی مصرف می دانم.ایشان، نزدیکی نوروز امسال را به ایام ولادت خاتم النبیین(ص) و امام جعفر صادق(ع)، باعث شرافت بیشتر عید نوروز دانستند و با تبریک این عید سعید به آحاد ملت عزیز ایران، هم میهنان خارج از کشور و ملتهایی که نوروز را گرامی می دارند، برای همگان سالی سرشار از نیکویی و سعادت آرزو کردند.   رهبر انقلاب اسلامی سال 87 را سالی پُر ماجرا خواندند و با اشاره به حوادث مهم داخلی و خارجی این سال خاطر نشان کردند: سال 87 با خبرهای خوش هسته ای که اثبات کننده توانایی ملت ایران و دانشمندان متبحر این سرزمین بود، آغاز شد و پرتاب ماهواره امید، ایران را در این سال در ردیف چند کشور صاحب این فناوری مهم قرار داد که این پیشرفتهای حقیقتاً شگفت آور، اَرج و اعتبار جدیدی برای ملت ایران به همراه آورده است. حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به راه اندازی موقت و آزمایشی نیروگاه بوشهر افزودند: دنیا قانع شده است که راه پیشرفت هسته ای ملت ایران را نمی شود بست زیرا  پیشرفتهای ایران در عرصه های مختلف علمی و غیر علمی، نشان دهنده  بی اثر بودن تحریم هاست و اثبات می کند که ملت بزرگ ایران از درون می جوشد و رشد می‌کند و با اتکاء به جوانان پُر تلاش و سرافراز خود، تبلیغات و ترفندهای دشمنان را خنثی می‌نماید.رهبر انقلاب اسلامی در این پیام نوروزی همچنین با اشاره به تشکیل مجلس هشتم و کارهای خوبی که مجلس و دولت با همکاری یکدیگر انجام داده اند افزودند: امیدواریم این همکاریها همچنان ادامه داشته باشد.ایشان در زمینه مسائل اقتصادی به بحران عظیم اقتصادی جهان اشاره و خاطر نشان کردند: برغم این بحران بزرگ که از آمریکا شروع شد و طوفان سهمگینی در جهان ایجاد کرد و با وجود تحریمها، مسئولان کشور توانستند کشور و ملت را از افتادن در موج عظیم مشکلات ناشی از بحران جهانی تا حدود زیادی، دور نگه دارند که البته باید همچنان مراقب بود و تلاش کرد تا انشاءاله پیشرفتهای اقتصادی روزبروز شکوفاتر شود. حضرت آیت الله خامنه ای از بروز نوآوریها و شکوفاییهای چشم گیر در سال 87 ابراز خرسندی کردند و افزودند: عمل به این شعار در مرحله مقدماتی خوب بوده است اما باید شعار نوآوری و شکوفایی را همچنان با جدیت پیگیری کنیم تا به فضل الهی، به نقطه ای که شایسته ملت ایران است برسیم. ایشان همچنین در تشریح مسائل مهم جهانی در سال 87 ، علاوه بر بحران اقتصادی جهانی، به حمله ناکام 22 روزه رژیم صهیونیستی به غزه و مقاومت تحسین برانگیز مردم مظلوم فلسطین اشاره و تأکید کردند: شکست مفتضحانه صهیونیستها، این تجربه بسیار مهم را برای مردم دنیا به ارمغان آورد که می توانند در مقابل ستمگران بایستند و پیروز شوند.رهبر انقلاب اسلامی سال جدید را سالی مهم دانستند و با اشاره به دعای حلول سال نو افزودند: تبدیل احوال ملت ایران به نیکوترین احوال، نیازمند توجه و لطف پروردگار است اما باید متوجه بود که جلب "لطف و رحمت الهی" به تلاش و همت آحاد مردم برای ایجاد تحول در زندگی شخصی و اجتماعی بستگی دارد. ایشان در تشریح زمینه هایی که نیازمند تغییر و تحول جدی است به موضوع "اسرافهای شخصی و عمومی" و مصرف بی رویه منابع مختلف کشور اشاره کردند و افزودند: اسلام عزیز و همه عقلای عالم، بر این نکته تأکید می کنند که مصرف باید مدبرانه و عاقلانه مدیریت شود. رهبر انقلاب اسلامی در پایان پیام نوروزی تأکید کردند: همه ما بخصوص مسئولان قوای سه گانه، شخصیتهای اجتماعی و آحاد مردم باید در سال جدید در مسیر تحقق این شعار "مهم، حیاتی و اساسی" یعنی"اصلاح الگوی مصرف در همه زمینه‌ها"،  برنامه ریزی و حرکت کنیم تا با استفاده صحیح و مدبرانه از منابع کشور، مصداق برجسته ای از تبدیل احوال ملت به نیکوترین حالها، ظهور و بروز یابد  

نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/1/7 و ساعت 4:45 عصر
نظرات دیگران()
معجزه ای در همین نزدیکی 
معجزه در جامعه علمیه امیر المومنین (ع)

در ابتدای سال تحصیلی جاری حوزه علمیه امیر المومنین (ع) یکی از حجرات خود را به شهدا اختصاص داده و داخل آن را شبیه سنگر می کند ، و با این کار محیطی معنوی برای خلوت طلاب به وجود می آورد .

متاسفانه دوشنبه ساعت 1:30 دقیقه شب مورخ 87/8/20 یکی از طلبه ها که از خواب بیدار شده و به داخل سالن می آید متوجه دود غلیظی می شود که از زیرزمین به بالا می آید . ( حوزه علمیه دو ساختمان مجزا دارد ، یک ساختمان به نام مهدیه دارای دوطبقه برای طلبه های پایه اول و ساختمان دیگر به نام ساختمان قدیم - حاج آقا بزرگ - شامل زیرزمین و سه طبقه روی آن که اتاق مورد نظر در طبقه زیر زمین ساختمان قدیم قرار دارد . ودر زیرزمین کلاس های درس قرار دارد و حجره ای برای سکونت طلاب در آنجا نیست ) بلافاصله دیگر طلاب را خبر کرده و با همکاری هم از انتشار آتش به دیگر قسمت ها جلوگیری می کنند و فرشی را که در کف زیر زمین پهن بوده جمع می کنند . آتش نشانی که از راه می رسد شروع به خاموش کردن آتش می کند و خوشبختانه به کسی آسیب نمی رسد .

ولی حادثه عجیبی اتفاق می افتد که باعث تعجب همه می شود و آن حادثه این است که بعد از خاموش شدن آتش که شدت آن باعث سوختن رنگ دیوار سالن می شود که از اتاق هم فاصله داشته و از بین رفتن تمامی گونی ها و چیز هایی که روی دیوار قرار داشته ، متوجه کتابی می شوند که در این آتش سوزی به جز سوختگی کمی از جلد آن باقی صفحات سالم مانده اند و کوچکترین آسیبی به آن ها نرسیده نام این کتاب عبارت است از : کلام الله مجید (قرآن)

مسئولین مدرسه ابتدا می گویند شاید شدت آتش کم بوده و باعث سوختن قرآن نشده ، ولی وقتی از ماموران آتش نشانی سوال می کنند ، خود ماموران اعتراف به معجزه بودن می کنند و می گویند به طور طبیعی این کتاب هم باید می سوخته !

آدرس حوزه علمیه :

تهران - بزرگراه آزادگان - داخل مسجد ولی الله اعظم ( مسجد مادر سابق ) - جامعه علمیه امیر المومنین (ع)

تلفن حوزه علمیه :

55000492 - 55511157

وبلاگ فرهنگ

 


نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/1/7 و ساعت 4:41 عصر
نظرات دیگران()
صلوات ودعا برای سلامتی حضرت 

45d7ccc3631qm1.gif


نوشته شده توسط جانشین دسته در یکشنبه 87/12/18 و ساعت 8:1 صبح
نظرات دیگران()
قران من شرمنده ام.... 

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق میکند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق میکند که ترابا طلا نوشته ،‌یکی به خود میبالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
 

 قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند . اگر چند آیه از ترا به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند " احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ...قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ،‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند

. خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو 16.gif23.gif. آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم

 


نوشته شده توسط جانشین دسته در یکشنبه 87/12/18 و ساعت 7:56 صبح
نظرات دیگران()
عاشق واقعی آقا(عج) 

اوج سالهای جنگ بود و تعداد زیادی شهید آورده بودن شیراز. برا تسلای دل خانواده های شهدا به آیت ا.. حائری پیشنهاد دادم که هر کدوم از علما و روحانیون برا خوندن تلقین چند تا از شهدا بیان و این مسئله رو تقبل کنن تا به خانواده های شهدا هم سر سلامتی گفته بشه.

روز تدفین دومین یا سومین شهیدی بود که رسیدم بالا سرش، اسمش " سید احمد خادم‌الحسین" بود. همینکه شروع کردم به خوندن تلقین؛ تو ذهنم اومد که مگه شهداء هم تلقین می خوان؟!! و مگه اونا احیاء عند ربهم نیستند؟ اما گفتم مستحبه و برا تسلای دل خانواده هاشون ایرادی نداره. داشتم شهادت به ائمه اطهار (ع) رو یک به یک می خوندم که رسیدم به نام صاحب الامر، حضرت امام زمان(عج)، همینکه اسم ایشون رو گفتم و همه به احترام اسم آقا(عج) بلند شدن، یه دفعه دیدم این شهید بزرگوار هم سرش رو به اندازه یه وجب از زمین بلند کرد و بعد مجددا رو زمین گذاشت، از تعجب خشکم زده بود. همه اونایی که دور و برم بودن و این صحنه رو دیدن هم مثل من متعجب بودن. گریه هیچ کدوممون رو امون نمی داد. دیگه نفهمیدم چی شد! حتی یادم نیست خودم از قبر بیرون اومدم یا کسی منو بیرون آورد.


بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری
من کفن پاره کنم زندگی از سر گیرم


 عاشق واقعی امام زمان(عج)- قافله شهدا


نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 9:59 عصر
نظرات دیگران()
عید هایم برای تو 
اواخر ترم قبل بود که روی برد جامعه الزهرا اطلاعیه ای رؤیت شد. پچ پچ کنان در آشکار و نهان به گوش ما رسید که بعله رؤسای جامعه تصمیم گرفته‌اند در ایام نوروز بر خلاف همیشه فقط در روزهای تعطیلات رسمی تقویم، کلاس برقرار نباشد و مهم‌تر از همه اینکه روز هفدهم ربیع، میلاد پیامبر اکرم-صلی الله علیه و آله سلم-، هم کلاس‌ها برقرار است. ( عکس اطلاعیه)

انگار باورمان نشده‌بود. همان روزها کمی بین خومان شلوغش کردیم و غائله خوابید. حالا که این ترم آمدیم کلاس می‌بینیم باز هم همان برد و همان اطلاعیه. برای ما که مثل آقایان طلبه، ماه رمضان و دهه‌ی محرم را تعطیل نیستیم غم بزرگی است. احساس خفقان و فشار و ترکه‌ی بالای سر که تو طلبه‌ای و باید شبانه روز مشغول تحصیل علوم اسلامی باشی! اگر می‌دانستم این حرف‌ها باعث می‌شود فضای خشکی از جامعه الزهرا منعکس کند اصلا نمی‌نوشتم. اما نمی‌دانم با همه‌ی این نارضایتی بچه‌ها و خودم که گاهی با آنها همراهی می‌کنم و شاید آتیش معرکه را هم داغ‌تر می‌کنم چرا همه‌اش رگه‌هایی از شوخی و طنز در این ماجرا می‌بینم. اینقدرها برایم مهم نیست.

مگر حرف بدی زده‌اند؟ استدلالشان این بود که چون هفدهم ربیع یکشنبه هست، بیشتر طلاب هم شهرستانی هستند شاید بیایند دو روز تعطیلی را قربه الی الله به هم وصل کنند و راهی ولایت شوند! تازه... برای ما نیمه‌وقتی‌ها که پنج‌شنبه هم تعطیل هستیم می‌شود چهار روز. پر بیراه هم نمی‌گویند. وقتی ما قدم در راه طلبگی گذاشتیم یعنی اینکه می‌خواستیم هر روز بیشتر بدانیم و اینها دارند کمکمان می‌کنند که حتی در روز تعطیل هم به علممان اضافه شود. از آن طرف بچه‌های جامعه هم حق دارند. حق غیبت‌های ما مشخص و وحی منزل است. برای مجردها دو هفدهم و متأهل‌ها سه هفدهم ترم. یعنی اگر یک جلسه غیبت اضافه داشته باشیم باید پس از طی مراحل اداری ( بخوانید بوروکراسی) جواز حضور در امتحان پایانی را بگیریم؛ آن هم اگر قسمت باشد!

من که بعد از سه چهار سالی تحصیل در جامعه الزهرا تقریبا یاد گرفتم چطور حق غیبت‌هایم را مدیریت کنم و ازشان نهایت استفاده را ببرم. ( اگر خواستید علمم را در اختیار شما هم قرار می‌دهم.)؛ اما خیلی از خانم‌های جامعه هستند که پا به پای همسرشان  به سفرهای تبلیغی می‌روند. این خانم‌ها برای شرکت نکردن در کلاس باید باز هم مراحل اداری ( لطفا درست بخوانید!) را طی کنند و آخرش به جایی می‌رسند که یکی دو هفته حق غیبت عنایت شده را باید با حق غیبت‌های شخصی‌شان جمع ببندند تا بتوانند یک ماه رمضان را کلاس نیایند. حالا برای این خانم‌ها یک روز هم یک روز است.

بچه‌های بعضی از کلاس‌ها می‌گفتند تقصیر ما هست که لاستیک آتیش نمی‌زنیم و صندلی نمی‌شکنیم. یکی‌شان می‌گفتند شوهرم می‌گوید مگر من به مکتب‌خانه می‌روم که تعطیل نیستم. دخترها می‌گفتند بیچاره ما که نه دانشجوییم نه دانش‌آموز نه حتی مثل طلبه‌های آقا با ما برخورد می‌شود. دیده شده که روی یکی از اطلاعیه‌ها بچه‌ها نوشتند: مگر ما سنی هستیم که هفدهم ربیع را تعطیل نباشیم؟ و بعد گزارش شده که این اطلاعیه فورا با یک اطلاعیه‌ی استریلیزه تعویض شده. اگر نخواهم سر تاریخ میلاد پیامبر و اینکه تعطیل نکردنش نشانه‌های بد اعتقادی دارد حساس شوم، باید بگویم همه‌ی این صحبت‌ها را از دید شخص سومی می‌بینم که لذت می‌برد از اینکه دخترهای طلبه حس کردند چیزی حقشان هست و می‌خواهند آن را بخورند؛ نه ببخشید بگیرند! ترم‌های اول این سخت‌گیری‌ها و انضباط ِ (گلاب به روی مبارکتان) پادگانی جامعه‌الزهرا خیلی آزارم می‌داد؛ اما الان ازشان ممنون هستم که توانستم یک صفت از افراد موفق را یاد بگیرم و آن انضباط است. ( البته از علم تا عمل هزار فرسنگ است.)

همه‌اش می‌خواهم حرفم را خلاصه کنم و تمام کنم اما نمی‌شود. این متن پر از اما و پرانتز شد؛ اما به عنوان یکی از وبلاگ‌نویسان فعال جامعه الزهرا ، بزرگترین حوزه‌ی علمیه‌ی خواهران کشور، احساس وظیفه کردم که بنویسم.
آه... چقدر که من وظیفه‌شناسم!

( منبرنت: نخستین خبر از درس خارج امسال) آیت الله العظمی مکارم شیرازی:تعطیلی در حوزه به معنای گوشه نشینی و استراحت نیست.
لطفا حوزه ها را تعطیل نکنید
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 12:41 عصر
نظرات دیگران()
خبرت هست که بی روی تو .آرامم نیست 
مُضطر یعنی چه؟
مُضطر یکی از القاب امام مهدی علیه السلام، امام دوازدهم شیعیان است. ایشان در پانزدهم شعبان سال 255 هجری قمری به دنیا آمدند و دوران امامت ایشان با شهادت پدرشان امام حسن عسکری علیه السلام در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری قمری و در سن 5 سالگی آغاز گردید . چون حاکمان ستمگر وقت قصد جان ایشان را داشتند، ایشان به اذن الهی از دیده ها غایب گشتند و ارتباط مردم با ایشان فقط از طریق نواب خاص ایشان میسر بود. اما بعد از گذشت 69 سال در سال 329 هجری باز هم به دستور خداوند متعال دوران غیبت صغری پایان یافته و غیبت بزرگ و یا کبری آغاز گردید. در این دوران که ما هم اکنون در آن به سر می بریم، ایشان فردی را بعنوان نایب برای خود برنگزیده اند و عملاً دسترسی به ایشان غیر ممکن است. ایشان بعلت این غیبت طولانی در اضطرار هستند و از این جهت یکی از القاب ایشان مُضطر است.

نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 12:14 عصر
نظرات دیگران()
زمثل زین الدین 
. این گوشه ای از اون دریای بیکران مهدی زین الدینه....شهید مهدی زین الدین - قافله شهداء

- نزدیک عملیات بود. می دانستم دختردار شده. یک روز دیدم سرِ پاکت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم: «این چیه؟» گفت: «عکس دخترمه». گفتم: «بده ببینمش». گفت: «خودم هنوز ندیده مش». گفتم: «چرا؟» گفت: «الان موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده. باشه بعد.»
- عروسم که حامله بود به دلم افتاده بود اگر بچه پسر باشد، معنیش این است که خدا می خواد یکی از پسرهام را عوضش بگیره. خدا خدا می کردم دختر باشد. وقتی بچه دختر شد، یک نفس راحت کشیدم. مهدی که شنید بچه دختره، گفت: «خدا رو شکر. در رحمت به روم باز شد. رحمت هم که برای من یعنی شهادت.»
- ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر می زنه. گفت: «پیش زن های دیگه م ام.» گفتم: «چی؟» گفت: «نمی دونستی؟!! چهار تا زن دارم!!» دیدم شوخی می کنه چیزی نگفتم. گفت: «جدی می گم. من اول با سپاه ازدواج کردم، بعد با جبهه، بعد با شهادت، آخرش هم با تو.»
- وقتی منطقه آرام بود، بساط فوتبال راه می افتاد. همه خودشون رو می کشتند که توی تیم مهدی باشند. می دونستند که تیم مهدی تا آخرِ بازی، توی زمینه.
- اگر از کسی می پرسیدی چه جور آدمیه؟ لابد می گفتند: «خنده روست.» وقت کار اما، برعکس؛ جدی بود. نه لبخندی، نه خنده ای؛ انگار نه انگار که این، همان آدم است. توی بحث، نه که فکر کنی حرفش رو نمی زد، می زد. ولی توی حرف کسی نمی پرید. هیچ وقت. می دونستم پاش تازه مجروح شده و درد می کنه. اما تمام جلسه رو دو زانو نشست. تکون نخورد.
- جاده های کردستان آنقدر نا امن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بری، مخصوصا توی تاریکی، باید گاز ماشین رو می گرفتی، پشت سرت رو هم نگاه نمی کردی. اما زین الدین که همراهت بود، موقع اذان، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش رو بخونه. اصلا راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچه ها خوابش رو دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت می کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود: «تو اینجا چی کار می کنی؟» جواب داده بود: «به خاطر نمازهای اول وقتم، اینجا هم فرمانده ام.»
- شب های جمعه، دعای کمیل به راه بود. زین الدین می آمد می نشست. یکی از بچه های خوش صدا هم می خوند. آخرین شب جمعه، یادم هست، توی سنگر بچه های اطلاعات سردشت بودیم. همه جمع شده بودند برای دعا. این بار خود زین الدین خوند . پرسوز هم خوند.




شهید زین الدین - قافله شهدا- چند روز قبل از شهادتش، از سردشت می رفتیم باختران. بین حرف هایش گفت: «بچه ها! من دویست روز روزه بده کارم.» تعجب کردیم. گفت: «شش ساله هیچ جا ده روز نمونده م که قصد روزه کنم.» وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. کسی نمی تونست جلوی بچه ها رو بگیره. توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت: «شهید، به من سپرده بود که دویست روز روزه ی قضا داره. کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره؟» همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز.
- خیلی وقت ها که گیر می کنم، نمی دونم چه کار کنم. می رم جلوی عکسش و می نشینم و باهاش حرف می زنم. انگار که زنده باشه. بعد جوابم رو می گیرم. گاهی به خوابم می آد یا به خواب کسی دیگه، بعضی وقت ها هم راه حلی به سرم می زنه که قبلش اصلا به فکرم نمی رسید. به نظرم می آید انگار مهدی جوابم داده


نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 12:10 عصر
نظرات دیگران()
ارتباط شهداء وامام حسین 

هیچ کس نمی تواند نقش اهل بیت(ع) و مخصوصا امام حسین(ع) را در پیروزی های ما در جنگ انکار کند، اگر نبود علاقه و محبت وافر رزمنده ها به امامان، بی شک توانایی ایستادگی مقابل آن همه ارتش تا دندان مسلح، غیر قابل اجرا می شد. گوشه ای از این مهر و محبت را می توانیم در وصیت نامه های شهداء ببینیم، وقتی این وصایا را می خوانیم، متوجه می شویم که چه معارفی هستند که حضرت روح ا..(ره) در مورد این وصیتنامه ها اینگونه فرموده بودند: این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند. بگیرید اینها را و مطالعه و تفکر کنید. از اینها یک قدری تعلیم و تعلم پیدا کنید.


 



گوشه ای از رابطه شهداء و امام حسین(ع)


پدرم! مگر شما نمی گویید کاش من بجای حسین(ع) داغ از دست دادن فرزند را تحمل می کردم. ای مادر! مگر شما نمی گویید کاش من بجای زینب(س) بودم و عزیزانم به شهادت می رسیدند.حال مگر خمینی فرزند حسین(ع) نیست؟ و مگر جبهه های ما کربلا نیستند؟ مگر ابرقدرتها همچون یزید دستور قتل عام مسلمانان را نمی دهند؟ مگر اینان همچون مزدوران یزید خیمه ها و خانه های مسلمین را به آتش نمی کشند؟ مگر فرزندان خردسال ما از رقیه حسین(ع) عزیز تر هستند؟ مگر جوانان ما از جوانان حسین(ع) عزیزتر هستند؟


آری دوباره کربلا فرا رسیده است...


شهید سید علی اصغر قریشی


 ادامه مطلب...

نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 12:9 عصر
نظرات دیگران()
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ساخت بازیهای ضد شیعَه باحمایت مستقیم وهابیت و صهیونیزم!!!
روایتی جالب از شهدا (ضرر نمی کنین)
اهانت بقران
یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید: «چرا در اسلام زنان
من نه از رد شدن جمعه ها می ترسم، نه از طولانی شدن زمان که ظهورتا
حجاب یک مفهوم عام و عالی است که پوشش نیز جزیی از آن است.
معنی عشق چیست؟
تنها نامحرم!
حجابـــ مانند اولین خاکریز جبهہ استـــ
کاش نامی از تو در دنیا نبود ... مرگ بر نیرنگت ای آل سعود!
نجات از شبهه و شهوت
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا