برخی معتقدند باید آشنایی و صمیمیت پیش از ازدواج وجود داشته باشد تا دو فرد یکدیگر را به خوبی بشناسند و پس از آن زندگی مشترک را شروع کنند اما باید بگوییم که عشق واقعی و علاقه مندی حقیقی بین دو جنس ، زمانی ایجاد می شود که دو فرد ارتباط خود با یکدیگر را به سادگی تزلزل پذیر ندانند؛ از سوی دیگر هر یک برای جلب نظر دیگری دست به رفتار نمایشی نزنند. در آشنایی های پیش از ازدواج این مسئله بسیار دیده می شود. امروزه غرب از طریق تجربه کردن این روابط و آشنایی ها ، به نحو چشمگیری نهاد خانواده را متزلزل ساخته است. در غرب ظلم آشکاری به جنس زن می شود، زیرا زنان پیش از این که به سن قانونی و شرعی برای برقراری روابطشان با جنس مخالف برسند، مورد بهره برداری جنسی مرد قرار می گیرند و در بسیاری مواقع پس از آن ، مطرود می شوند. (1) دوستی های قبل از ازدواج که به عشق معروف است، عامل تعیین کنندة ازدواج نیست ، زیرا ازدواج نوعی مشارکت در یک اجتماع کوچک (خانواده) است که در آن دو انسان می باید از جهات گوناگون با یکدیگر تناسب عملی داشته باشند. پس آن چه عامل تعیین کننده است، همتایی و هم کفو بودن زن و مرد است. در صورتی که در انتخاب همسر، همگونی مراعات شود، نیازی به برقراری روابط صمیمانه پیش از ازدواج نخواهد بود، بلکه باید تأکید کنیم که چنین روابطی می تواند بیش از آن که مفید باشد، مضر و تهدید کنندة نهاد خانواده در جامعه به شمار آید. با نگاهی به آمار می توان دید که آمار طلاق بین کسانی که قبل از ازدواج ارتباط های دوستانه داشته اند بالاتر است. از طرفی آشنایی و ارتباط دختر و پسر در محیط اجتماع ، بیش تر از آن که معرفت ساز باشد، فروزندة هوس ها و معرفت سوز است. عمدتاً دیده می شود فرد آن گونه که هست، خود را نشان نمی دهد یا به سبب محبت و عشقی که ایجاد شده، نمی تواند عیوب طرف مقابل و جوانب مختلف قضیه را بسنجد . بیشتر رفتارها در آشنایی های خیابانی به شکل های تصنعی ابراز می شود.
البته قبول داریم اگر شناخت صحیحی در ازدواج باشد، آمار جدایی کم می شود، ولی چه بسا ازدواج هایی که در اقوام نزدیک انجام می شود و با آن که دو طرف از کودکی همدیگر را می شناختند، ولی بعد از ازدواج فهمیدند به درد هم نمی خورند. این ها همه گواه آن است که ارتباطات قبلی نمی تواند مشکل شناخت را حل کند، بلکه مشکل شناخت، بیش تر به آفات شناخت برمی گردد که در رأس آن ها تعلق قلبی پیدا کردن به طرف مقابل است.(2)
بهترین راه آن است که دو طرف با اطلاع خانواده و با مشورت از آنها، از همدیگر شناخت پیدا کنند. شناخت پیدا کردن لزوماً به این معنا نیست که روابط دوستانة خیابانی برقرار کنند که در بسیاری از مواقع ، هدف اصلی که شناخت باشد، نه تنها تأمین نمی شود، بلکه چه بسا شناخت کاذبی به وجود می آید که آثار آن در آینده وقتی ازدواج صورت گرفت، ظاهر می شود.
در بسیاری از مواقع ، شناخت شخصیت واقعی و رفتارها و ویژگی ها از طرف دوستان، فامیل ها خانواده ، محیط کار و... به دست می آید.
به همین خاطر ازدواج هایی که از این طریق ها صورت گرفته، کمتر به جدایی ختم شده است.
در مورد نظر اسلام باید گفت: با توجه به اهمیت ازدواج و نقش آن در سرنوشت انسان، اسلام زوجین را به بصیرت و شناخت دقیق فرا خوانده است. هرگز اسلام راضی نیست دختر و پسر بی گدار به آب زنند و چشم بسته عمل نمایند. هر عقل سلیمی حکم می کند دو نفری که یک عمر با هم زندگی می کنند، پیش از ازدواج کاملاً یکدیگر را ببینند و با هم صحبت کنند. در روایات معصومین به این مسئله توجه شده است .
شخصی در زمان پیامبر (ص) زنی را خواستگاری کرد اما گویا او را خوب ندیده بود. حضرت فرمود :
« اگر او را دیده بودی، امید سازش و تفاهم بیش تر و زندگی تان با دوام تر بود».(3) حتی در روایتی امام صادق (ع) فرمود: «اگرکسی قصد سوء استفاده نداشته باشد، می تواند به گیسوان و زیبایی های (ظاهری) زن نگاه کند».(4)
براین اساس فقها فرموده اند: هر یک از زوجین می توانند بدن دیگری را با شرایط ذیل به منظور تحقیق ببینند:
1 – نگاه به قصد لذت نباشد؛
2 – ازدواج بستگی به این نگاه باشد؛
3 – مانعی از ازدواج این دو در میان نباشد.(5)
البته بعضی از فقها نگاه را به صورت و دست ها منحصر کرده اند.(6) بنابراین دختر و پسر پیش از ازدواج می توانند به صورت غیر مستقیم از طریق نامه یا واسطه و معرّف و به صورت مستقیم به گفتگو و دیدن ( با نظارت والدین و بزرگ ترها که در جریان امر قرار دارند) همدیگر را بشناسند، به شرط آن که حدود اسلامی رعایت شود.
پی نوشت ها :
1 – علی اصغر احمدی، روابط دختر و پسر درایران ، ص 109.
2 – مجموعه مقالات هم اندیشی، ج2، ص 489.
3 – وسائل الشیعه، ج14، ص 61.
4 – همان، ص 60.
5 – سید مسعود معصومی، احکام روابط زن و مرد، ص 187.
6 – همان، ص 188.
به نقل از سایت مرکز ملی پاسخگویی
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/2/25 و ساعت 1:35 عصر
نظرات دیگران()
در جلد هفتم گنجینه دانشمندان از مرحوم حجت الاسلام آخوند ملا عباس سیبویه یزدی نقل شده است که گفت: من پسر عمویی به نام حاج شیخ علی داشتم که از علما و روحانیون یزد بود . یک سال آن مرحوم با چند نفر از دوستان یزدی برای تشرف به حج به کربلا مشرف شده و به منزل ما وارد شدند و پس از چند روز به مکه عزیمت نمودند . من بعد از انجام مراسم حج ، انتظار مراجعت پسر عمویم را داشتم ولی مدتها گذشت و خبری نشد. خیال کردم که از مکه برگشته و به یزد رفته است . تا اینکه روزی در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا به دوستان و رفقای او برخوردم اصرار کردم مگر چه شده ، اگر فوت کرده است بگویید . گفتند واقع قضیه این است که روزی حاج شیخ علی به عزم طواف مستحبی و زیارت خانه خدا ، از منزل بیرون رفت و دیگر نیامد . ما هر چه انتظار بردیم و درباره او تجسس کردیم ، از او خبری به دست نیاوردیم . مأیوس شده حرکت نمودیم و اینک اثاثیه او را با خود به یزد می بریم که به خانواده اش تحویل دهیم : احتمال می دهیم که اهل سنت او را هلاک کرده باشند . من از شنیدن این خبر بسیار متأثر شدم . بعد از چند سال روزی دیدم در منزل را می زنند . در را باز کردم ، دیدم پسر عموست . بسیار تعجب کردم و پس از معانقه و روبوسی گفتم : فلانی کجا بودی و از کجا می آیی ؟ گفت : اکنون از سزد می آیم . گفتم : چنانچه نقل کردند تو در مکه مفقود شده بودی ، چطور از یزد می آیی ؟ گفت : پسر عمو ، دستور بده قلیان را حاضر کنند تا رفع خستگی کنم ، شرح حال خود را برای شما خواهم گفت. بعد از صرف قلیان و استراحت ، گفت : آری روزی پس از انجام مراسم حج از منزل بیرون آمدم و به مسجدالحرام مشرف شدم . طواف کرده و نماز طواف خواندم و به منزل باز گشتم . در راه ، مردی با ریش تراشیده و سبیلهای بلند دیدم که با لباس افندیها ایستاده بود . تا مرا دید قدری به صورت من نگاه کرد و بعد جلو آمد و گفت : تو شیخ علی یزدی نیستی ؟ گفتم : چرا . گفت : سلام علیکم ، اهلا و مرحبا ، و دست به گردن من انداخت و مرا بوسید و دعوت کرد که به منزلش بروم . با آنکه وی را نمی شناختم با اصرار مرا به منزلش برد و هر چه به او گفتم شما کیستید ، من شما را به جا نمی آورم ، گفت : خواهی شناخت ، مرا فراموش کرده ای ، من از دوستان و رفقای شما هستم . خلاصه ظهر شد خواستم بیایم نگذاشت . گفت : مکه همه جای آن حرم است . همین جا نماز بخوان و برایم ناهار آورد و من هر چه گفتم رفقایم نگران و ناراحت می شوند ، گفت : چه نگرانی ؟ اینجا حریم امن خداست . خلاصه شب شد و نگذاشت من بیایم . بعد از نماز عشا دیدم افراد مختلفی به آن منزل می آیند تا جماعتی شدند و آن شخص شروع کرد به بد گفتن و مذمت کردن شیعه ها . گفت : این شیعه ها با شیخین میانه خوبی ندارند ، مخصوصا با خلیفه دوم ، و اینها شبی را در ماه ربیع الاول به نام عیدالزهرا دارند که مراسمی را در آن شب انجام می دهند و از وی برائت و تبری می جویند و این هم یکی از آنها است و اشاره به من نمود و چندان مذمت از شیعه کرد و آنها را بر علیه من تحریک نمود که همه آنها بر من خشمناک شده و بر قتل من متفق گردیدند . من هر چه مطالب او را انکار کردم ، وی بر اصرار خود افزود و در آخر گفت : شیخ علی ، مدرسه مصلی یزد یادت رفته ؟ تا این جمله را گفت به خاطرم آمد که در زمان طلبگی در مدرسه مصلی همسایه ای به نام شیخ جابر کردستانی داشتم که سنی بود و از ما تقیه می کرد و در شب مذکور که طلبه ها جلسه جشن داشتند او به حجره خود می رفت و در را به روی خود می بست ، ولی بعضی از طلبه ها می رفتند و در حجره او را باز می کردند و او را می آوردند و در مقابل او شوخی می کردند و بعضی از حرفها را می زدند و او چون تنها بود سکوت و تحمل می کرد . پس گفتم : تو شیخ جابر نیستی ؟ گفت : چرا شیخ جابرم ! گفتم : تو که می دانی ، من با آنها موافق نبودم . گفت : بلی ، اما چون شیعه و رافضی هستی ، ما امشب از تو انتقام خواهیم گرفت . هر چه التماس کردم و گفتم خدا می فرماید : ((و من دخله کان آمنا)) گفت : جرم شما بزرگ است و تو مأمون نیستی . گفتم : خدا می فرماید : ((و ان احد من المشرکین استجارک فاجره …….)))، گفت : شما از مشرکین بدتر هستید! و خلاصه ، دیدم مشغول مذاکره درباره کیفیت قبل و کشتن من هستند ، به شیخ جابر گفتم : حالا که چنین است پس بگذار من دو رکعت نماز بخوانم . گفت بخوان . گفتم : در اینجا ، با توطئهچینی شما برای قبل من ، حضور قلب ندارم . گفت : هر کجا می خواهی بخوان که راه فراری نیست! آمدم در حیاط کوچک منزل ، و دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهر صدیقه کبری خواندم و بعد از نماز و تسبیح به سجده رفتم و چهار صد و ده مرتبه ((یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی )) گفتم و التماس کردم که راضی نباشید من در این بلد غربت به دست دشمنان شما به وضع فجیع کشته شوم و اهل و عیالم در یزد چشم انتظارم بمانند . در این حال روزنه امیدی به قلبم باز شد ، به فکرم رسید بالای بام منزل رفته خود را به کوچه بیندازم و به دست آنها کشته نشوم و شاید مولایم امیرالمومنین علی بن ابی طالب با دست یداللهی خود مرا بگیرد که مصدوم نشوم . پس فورا از پله ها بالا رفتم که نقشه خود را عملی کنم . به لب بام آمدم بامهای مکه اطرافش قریب یک متر حریم و دیواری دارد که مانع سقوط اطفال و افراد است . دیدم این بام اطرافش دیوار ندارد . شب مهتابی بود . نگاهی به اطراف انداختم ، دیدم گویا شهر مکه نیست ، زیرا مکه شهری کوهستانی بوده و اطرافش محصور به کوههای قبیس و حرا و نور است ولی اینجا فقط در جنوبش رشته کوهی نمایان است که شبیه به کوه طرز جان یزد است لب بام منزل آمدم که ببینم نواصب چه می کنند ؟ با کمال تعجب دیدم اینجا منزل خودم در یزد میباشد ! گفتم : عجب ! خواب می بینم ، من مکه بودم ، و اینجا یزد و خانه من است ! پس آهسته بچه ها و عیالم را که در اطاق بودند صدا زدم . آنها ترسیدند و به هم گفتند : صدای بابا می آید . عیالم به آنها می گفت: بابایتان مکه است چند ماه دیگر می آید .پس آرام آنها را صدا زدم و گفتم : نترسید من خودم هستم بیایید در بام را باز کنید بچه ها دویدند و در را باز کردند همه مات و مبهوت بودند . گفتم : خدا را شکر نمایید که مرا به برکت توسل به حضرت فاطمه زهرا از کشته شدن نجات داد و به یک طرفت العین مرا از مکه به یزد آورد سپس مشروح جریان را برای آنها نقل کردم .
نماز استغاثه به حضرت بتول (ع) پس از نقل این کرامت شگفت از حضرت فاطمه زهرا لازم دانستم دستور نماز حضرت فاطمه زهرا را در اینجا بیاورم تا علاقمندان نماز اولین شهیده و مظلومه عالم اسلام را در گرفتاریها بخوانند و ان شاءالله نتیجه بگیرند و نگارنده را نیز از دعای خیر فراموش ننمایند . مرحوم محدث قمی می نویسد: روایت شده که هر گاه ترا حاجتی باشد به سوی حق تعالی و سینه ات از آن تنگ شده باشد پس دو رکعت نماز بگذار و چون سلام نماز گفتی سه مرتبه تکبیر بگو و تسبیح حضرت فاطمه بخوان ، پس به سجده برو و بگو صد مرتبه : ((یا مو لاتی یا فاطمه اغیثینی )) ، پس جانب راست رو را بر زمین گذار و همین را صد مرتبه بگو پس به سجده برو و همین را صد مرتبه بگو پس جانب چپ رو را بر زمین گذار و صد مرتبه بگو . پس باز به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو و حاجت خود را یاد کن . به درستی که خداوند بر می آورد آن را ان شاءالله . |
|
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/2/25 و ساعت 12:25 صبح
نظرات دیگران()
1-فرمایش امام زمان(عج) "بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شمااست".
2-این دعا سبب زیاد شدن نعمتهاست
3-اظهار محبت قلبی
4-نشانه انتظار
5-زنده کردن امر ائمه اطهار
6-مایه ناراحتی ووحشت شیطان لعین
7-نجات یافتن از فتنه های آخرالزمان
8-اداکردن قسمتی از حقوق آن حضرت
9-تعظیم خداوند و دین خداوند است
10-حضرت صاحب الزمان در حق او دعا می کند
11-شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حالش
می شود.
12-شفاعت پیغمبر ان شاالله شامل حال او می شود
13-این دعا فرمانبری امر الهی وطلب فضل و عنایت او است
14-مایه استجابت دعا می شود
15-ادا کردن اجرومزد رسالت است
16-مایه دفع بلاست
17-سبب وسعت روزی است
18-باعث آمرزش گناهان می شود
19-تشرف به دیدار آن حضرت دربیداری وخواب
20-رجعت به دنیا درزمان ظهورآن حضرت
21-ازبرادران پیغمبر خواهد بود
22-فرج مولای ماحضرت صاحب الزمان زودتر واقع خواهدشد
|
|
23-پیروی ازپیغمبروامامان 24-وفای به عهدوپیمان خداوندی 25-آثارنیکی به والدین برای دعاکننده حاصل می گردد 26-فضیلت رعایت وادای امانت برایش حاصل می شود 27-زیادشدن اشراق نورامام(ع) دردل او 28-طولانی شدن عمر 29-تعاون وهمکاری درکارهای نیک وتقوی 30-رسیدن به نصرت ویاری خداوند وپیروزی بردشمنان به کمک خداوند 31-هدایت به نور قرآن مجید 32-نزداصحاب اعراف معروف می گردد 33-هدایت به نورقرآن مجید 34-اِِیمنی ازعقوبتهای اخروی 35-وهنگام مرگ به او مژده میرسد وبااوبه نرمی رفتار می شود 36-این دعا اجابت دعوت خدا ورسول الله است 37-باامیرالمومنین دردرجه آن حضرت خواهدبود 38-محبوبترین افراد نزد خداوند خواهدبود 39-عزیزترین وگرامی ترین افراد نزد پیغمبرمی شود 40-ازاهل بهشت خواهد بود 41-دعای پیغمبرشامل حالش میگردد 42-کردارهای بداوبه کردارهای نیک مبدل شود 43-خداوند متعال درعبادت اورا تائید فرماید 44-بااین دعا عقوبت از اهل زمین دورمی شود 45-ثواب کمک به مظلوم رادارد | 46-ثواب احترام به بزرگتر وتواضع نسبت به اورادارد 47-پاداش خونخواهی مولای مظلوم حضرت اباعبدالله الحسین رادارد 48-وشایستگی دریافت احادیث ائمه اطهاررامی یابد 49-نوراوبرای دیگران نیز-روزقیامت-درخشان می گردد 50-هفتادهزارنفراز گنهکاران راشفاعت می کند 51-دعای امیرالمومنین درباره اودرقیامت 52-بی حساب داخل بهشت شدن 53-ایمن بودن از تشنگی روزقیامت 54-جاودانه بودن دربهشت 55-مایه خراش روی ابلیس ومجروح شدن دل اواست 56-روزقیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد 57-خداوندازخدمتگذاران بهشت نصیبش فرماید 58-درسایه گسترده خداوندقرار گرفته ورحمت براونازل میشود-مادامی که مشغول دعا باشد- 59-پاداش نصیحت مومن رادارد 60-مجلسی که درآن برای حضرت قائم دعاشود،محل حضورفرشتگان گردد 61-دعاکننده موردمباهات خداوند شود 62-فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند 63-ازنیکان مردم-پس از ائمه اطهار-میشود 64-این دعا اطاعت ازاولی الامر است که خداوند اطاعتشان راواجب ساخته است 65-مایه خرسندی خداوند میشود 66-مایه خشنودی پیغمبر می گردد | |
|
|
67-این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است 68-ازکسانی خواهدبود که خداونددر بهشت به اوحکومت دهد 69-حساب او آسان می شود 70-این دعا درعالم برزخ وقیامت مونس مهربانی خواهد بود 71-این عمل بهترین اعمال است 72-مایه دوری غصه هاست 73-دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور امام است 74-فرشتگان درباره اش دعا می کنند 75-دعای حضرت سیدالساجدین شامل حالش می شود 76-این دعا تمسک به ثقلین است 77-چنگ زدن به ریسمان الهی است 78-سبب کامل شدن ایمان است 79-مانند ثواب همه بندگان به اومی رسد 80-تعظیم شعائرخداوند است 81-این دعاثواب شهید با پیغمبررادارد 82-ثواب شهید زیرپرچم حضرت قائم رادارد 83-ثواب احسان به مولای ما حضرت صاحب الزمان رادارد 84-دراین دعا ثواب گرامی داشتن شخص عالم است 85-پاداش گرامی داشتن شخص کریم رادارد 86-درمیان گروه ائمه اطهار محشور می شود 87-درجات او در بهشت بالا می رود 88-از بدی حساب روز قیامت ایمن باشد 89-نایل به بالاترین درجات شهدا درروز قیامت 90-رستگاری به شفاعت فاطمه زهرا(س) | | برگرفته شده از کتاب مکیال المکارم | | |
نوشته شده توسط جانشین دسته در پنج شنبه 88/2/17 و ساعت 10:9 صبح
نظرات دیگران()
|
دو سه روزی بود می دیدم توی خودش است. پرسیدم « چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟ » گفت « دلم گرفته . از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست. » گفتم » همین جوری ؟ » گفت » نه . با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم . چه می دونم ؟ شاید باش بلند حرف زدم. نمی دونم . عصبانی بودم . حرف که تموم شد فقط به م گفت مهدی من با فرمانده هام این جوری حرف نمی زنم که تو با من حرف می زنی . دیدم راست می گه . الان روسه روزه . کلافه م. یادم نمی ره.» |
نوشته شده توسط جانشین دسته در چهارشنبه 88/2/16 و ساعت 8:12 صبح
نظرات دیگران()
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لبای تشنه سینه چاک
عشق یعنی یه پدر که شبا بیداره تا سحر
عشق یعنی یه خبر خبر یه مفقود الاثر
عشق یعنی یه پیام تا بقیه الله تا قیام ...
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/2/4 و ساعت 4:43 عصر
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/2/4 و ساعت 4:21 عصر
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/2/4 و ساعت 4:20 عصر
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/2/4 و ساعت 4:16 عصر
نظرات دیگران()
در تاریخ 1/7/59 یعنی یک روز پس از شروع جنگ، عازم جبهه میشود و هنوز چند ماهی از حضور او نگذشته بود که شایستگیهای منحصر به فردش، او را در شمار فرماندهان برجسته سپاه درمیآورد.
در دی ماه 59 مسؤولیت یکی از معاونتهای ستاد عملیات جنوب به او سپرده میشود و او در عملیات «امام مهدی (عج)» «فتح» «الله اکبر» «دهلاویه» نقش بسزایی ایفا میکند و در عملیات «ثامن الائمه» به عنوان فرمانده، محورهای دارخوین و جاده، ماهشهر را رهبری میکند.
در عملیات «طریق القدس» در سمت معاون فرمانده عملیات در پیشبرد عملیات نقش ویژهای داشت و در عملیات «فتح المبین» به عنوان فرمانده لشکر نصر سپاه و فرمانده قرار گاه مشترک عملیاتی از طریق سپاه منصوب میشود و فرماندهی عملیات را در محورهای «سه راهی قهوهخانه» «علی گره زد» «شاوریه» و «بخشی از رادار» را به عهده میگیرد.
در عملیات «بیت المقدس» به عنوان فرمانده لشکر نصر و فرمانده قرارگاه مشترک عملیاتی از جانب سپاه در تصرف شلمچه و خرمشهر، فعالترین و سختترین نقش را داشت.
در عملیات «رمضان» هم با همین عنوانِ فرمانده لشکر نصر، نقش مهمی را ایفا میکند و پس از این عملیات به عنوان فرمانده قرارگاه کربلا در قرارگاههای جنوب انتخاب میشود.
در عملیات «محرم»، طنین اسم رمز «یا زینب» (سلام الله علیها) از زبان این شهید بزرگوار در بیسیمها شنیده میشود. در همین عملیات او نقش ویژهای در میدانهای نبرد دارد.
آخرین مسؤولیت ایشان، جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه بود که تا زمان شهادت ایشان ادامه داشت.
سرانجام در آغاز دهه فجر در روز یازدهم بهمن سال 61 در حالی که تعدادی از همسنگرانش به دیدار امام امت (رحمه الله علیه) رفته بودند، چون مولایش سالار کربلا، غریبانه با خون خود، چهره خاک کربلای فکه را گلگون کرد و به آرزی دیرینهاش یعنی شهادت دست یافت.
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/2/4 و ساعت 4:15 عصر
نظرات دیگران()
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه
|
|
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/2/4 و ساعت 4:14 عصر
نظرات دیگران()