نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/1/28 و ساعت 11:48 صبح
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در دوشنبه 88/1/24 و ساعت 11:20 عصر
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/1/21 و ساعت 12:24 عصر
نظرات دیگران() دلم برای صیادم تنگ شده!
علی، متولد 1323، در کبود گنبد (در گز)، جانشین ستاد کل نیروهای مسلح، کاری کرد که من و تو بعد از سالها باور کنیم که در باغ شهادت باز، باز است. میرفت آن طرف خط، وسط عراقیها، هر چی بهش میگفتند که آخر مرد حسابی! کجای دنیا، فرمانده نیروی زمینی میرود وسط دشمن؟ میخندید و میگفت که من باید خودم به یقین برسم که آن طرف چه خبر است، بعد نیروهایم را بفرستم. وقتی پشت بیسیم میگویند که فلان کار باید بشود، باید بدانم که شدنی است. پنج کیلومتری دشمن، صدای همه درآمده بود که چرا صیاد آمده اینجا که احتمال هر خطری هست. او را بغل میکنند و به زور میاندازند توی قایق با همان لباس نظامی و تجهیزات، میپرد بیرون و شناکنان برمیگردد پیش بچهها. مراقب تک تک هزینههایی که در ارتش خرج میشد، بود. یک وقت میآمد و میگفت که فلان جلسه، همهاش اداری نبود، حرف شخص هم مطرح شد؛ هزینه جلسه را بنویسید به حساب من. لیست تمام تلفنهای شخصی خودش را هم داشت. نماز شبش را که میخواند، تا صبح بیدار میماند، ما را هم برای نماز بیدار میکرد. بعد از نماز با بچهها ورزش میکردیم و نهایتاً میرفت سراغ کار. هر روز صبح نیم ساعت تا سه ربع، وقت میگذاشت تا بچهها درباره هر چه که دوست دارند، حرف بزنند. روزهای جمعه هم میآمد و میگفت که امروز میخواهم یک کار خیر انجام بدهم. بعد وضو میگرفت میرفت داخل آشپرخانه، در را میبست و شروع میکرد به شستن. به ما میگفت: «خجالت میکشم. خیلی در حق شما کوتاهی کردهام. کمتر پدری کردهام. فرصتش کم بوده، و گرنه خیلی دلم میخواست.» یک روز در زدند، پیک نامه آورده بود. قلبم ریخت که نکند شهید شده باشد. پاکت را باز کردم دیدم یک انگشتر عقیق برای من فرستاده و نوشته: «به پاس صبرها و تحملهای تو.» یک شب خواب دیده بود که امام به او میگوید: «شما کارتان درست میشود، نگران نباشید.» 21 فروردین 1378 بود، کارش درست شد. فردای روزی که به خاک سپرده بودندش، میروند سرخاک، «آقا» هم آنجا بود. زودتر از بقیه آمده بود. میگفت: «دلم برای صیادم تنگ شده!» نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 88/1/21 و ساعت 12:9 صبح
نظرات دیگران()
برای آگاهی بیشتر ر.ک.معالم المدرستین ج2 علامه سید مرتضی عسکری ص 135-123
[7] همان ص238، زبده المقال تقریرات درس آیت الله بروجردی ص 5،احکام خمس ،سید مجتبی حسینی ص 27و 28 [8] الفقه علی المذاهب الخمسه،مغنیه ص186 [9] ر.ک.وسایل ج 6 ابواب ما یجب فیه الخمس و ... [10] مستند العروه الوثقی ، کتاب الخمس ، سید ابوالقاسم خویی ص.196. [11] احکام الخمس ،محمد تقی مدرسی ص 16. [12] کتاب الخمس ،هاشمی شاهرودی ،ج 2 ص 45، احکام خمس ،سید مجتبی حسینی ص 29و30. [13] برای آگاهی بیشتر از این گونه روایات، ر.ک.معالم المدرستین ج2 علامه سید مرتضی عسکری ص 152-137. [14] صحیح بخاری 4/205 – صحیح مسلم 1/35و 36 سنن نسائی 2/333 مسند احمد 3/318و5/136. [15] ر.ک.معالم المدرستین ج2 علامه سید مرتضی عسکری ص 152. [16] احکام الخمس ،محمد تقی مدرسی ص 16، المعلقات علی عروه الوثقی ج 3 ، محمد علی گرامی ص 749-750، صحیفه نور-امام خمینی (ره) ج 10 ص 19. [17]صحیفه نور- امام خمینی (ره) ج 14 ص 303. [18]. بحارالأنوار ج 31 ص : 57، مستدرکالوسائل ج : 7 ص : 290و308 [19] ر.ک.معالم المدرستین ج2 علامه سید مرتضی عسکری ص 162- 157. [20] در حالیکه منابع شیعی خلاف این را اثبات می نمایند: قال علی بن أبی طالب ع ما زلنا نقبض سهمنا بهذه الآیة التی أولها تعلیم و آخرها تحرج حتی جاء خمس السوس و جندیسابور إلی عمر و أنا و المسلمون و العباس عنده فقال عمر لنا إنه قد تتابعت لکم من الخمس أموال فقبضتموها حتی لا حاجة بکم الیوم و بالمسلمین حاجة و خلل فأسلفونا حقکم من هذا المال حتی یأتی الله بقضائه من أول شیء یأتی المسلمین فکففت عنه لأنی لم آمن حین جعله سلفا لو ألححنا علیه فیه أن یقول فی خمسنا مثل قوله فی أعظم منه عنی میراث نبینا ص حین ألححنا علیه فقال له العباس لا تغتمز فی الذی لنا یا عمر فإن الله قد أثبته لنا بأثبت مما أثبت به المواریث بیننا فقال عمر و أنتم أحق من أرفق المسلمین و شفعنی فقبضه عمر ثم قال لا و الله ما أتاهم ما یقضینا حتی لحق بالله ثم ما قدرنا علیه بعده ثم قال علی ع إن الله حرم علی رسوله الصدقة فعوضه منها سهما من الخمس و حرمها علی أهل بیته خاصة دون قومهم و أسهم لصغیرهم و کبیرهم و ذکرهم و أنثاهم و فقیرهم و شاهدهم و غائبهم لأنهم إنما أعطوا سهمهم بأنهم قرابة نبیهم التی لا تزول عنهم الحمد لله الذی جعله منا و جعلنا منه فلم یعط رسول الله ص أحدا من الخمس غیرنا و غیر حلفائنا و موالینا لأنهم منا و أعطی من سهمه ناسا لحرم کانت بینه و بینهم معونة فی الذی کان بینهم فقد أعلمتک ما أوضح الله من سبیل هذه الأنفال الأربعة و ما وعد من أمره فیهم و نوره بشفاء من البیان و ضیاء من البرهان جاء به الوحی المنزل و عمل به النبی المرسل فمن حرف کلام الله أو بدله بعد ما سمعه و عقله فإنما إثمه علیه و الله حجیجه فیه و السلام علیک و رحمة الله و برکاته. بحارالأنوار ج : 93 ص : 209، مستدرکالوسائل ج : 7 ص : 313. ، تحفالعقول ص : 348. [22]اما من کان من الفقها صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه ، فللعوام ان یقلدوه و ذالک لا یکون الا لبعض فقها الشیعه لا کلهم."از میان فقیهان آن که خویشتندار، نگهبان دین ، مخالف هوی و هوس خود و فرمانبردار امر مولای خویش است ، بر مردم است که از وی تفلید نماید و اینان برخی از فقیهان شیعه می باشند نه همه آنان." وسایل الشیعه ج 18-ک.القضا–ب.10-ص95. [23] توجه شما را به عبارت زیر جلب می کنیم: و کیف کان فإمّا یأخذ الفقیه الوجوه الشرعیّة من الناس، لأجل الولایة المنتقلة منالمعصوم إلیه ـ کما هو ظاهر التوقیع فی فرعیة ولایة الفقیه عن الإمام المعصوم، لاعن النبی أو اللّه تعالی ـ و إمّا یأخذها من الناس باعتبار انّ الوجوه لشخص الإمام المعصوم والفقیه ولیّ الغائب أو وکیله، أولجهة إمامته الخاصة الأصیلة و الفقیه یأخذها ولایة أو وکالة. وعلی أیّ حال فالإمامالمعصوم هو الأصل و المستحقّ یتصرّف بما انّه مجاز بالواسطة عن المعصوم علیهالسَّلام ، وساطة فی الولایة أو فی خصوص الوجوه. المعلقات علی عروه الوثقی ج 3 ، محمد علی گرامی ص 749-750. نوشته شده توسط جانشین دسته در پنج شنبه 88/1/20 و ساعت 12:26 صبح
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در پنج شنبه 88/1/20 و ساعت 12:26 صبح
نظرات دیگران() بسم الله الرحمن الرحیمیکى از سؤالاتى که معمولاً در مورد خمس مطرح مىشود این است که چرا باید خمس را در زمان غیبت به فقیه جامع الشرایط داد؟ یعنى اگر کسى این سؤال را مطرح بکند که در آیه شریفه خمس یک سهم براى خداوند هست، یک سهم براى رسول خدا(ص)و یک سهم هم براى ذى القربى که ما گفتیم مراد امام معصوم(ع)است. حالا در زمانى که امام (ع) حضور ندارد ما چرا این سهم را در اختیار دیگرى قرار بدهیم!؟ بلکه بگوییم در این زمان که ایصال سهم امام (ع) به امام متعذر است چه بسا از مردم چنین تکلیفى ساقط مىشود شبیه این که وقتى سهمى را براى خداوند قرار داده است ؛ایصال سهم خدا به خدا که متعذر است چارهاى نیست که بگوییم این سهم باید در اختیار رسول خدا قرار بگیرد و بعد از وفات و رحلت رسول خدا (ص) این سهم خدا و سهم رسول بر حسب همین ظاهر آیه براى ذى القربى و امام (ع) باشد. حالا در زمان غیبت که ایصال سهم به امام (ع) متعذر است بگوییم اینجا دیگر تکلیف بطور کلى ساقط مىشود کمااینکه از باب تشبیه عرض مىکنم در باب خصال کفاره آنجا اگر گفتیم عتق رقبه امکان ندارد چطورآنجااز دایره خارج مىشودکسى که کفاره جمع بر او واجب است اگر عتق رقبه امکان نداشت همین عدم امکان و عدم تمکن موجب سقوط تکلیف است اساساً در اصول بیان شده یکى از چیزهاى که مسقط براى تکلیف است تعذر است عدم تمکن است در زمان ما بگوییم این ایصال سهم امام به امام (ع) متعذر است پس بگوییم اصلاً بطور کلى از ذمه مردم ساقط مىشود. جواب این است که اگر ما باشیم و همین مقدار در آیه شریفه قاعده همین اقتضا رادارد مخصوصاً نمىتوانیم بگوییم حالا که به امام متعذر شد بدهیم به یتمى، بدهیم به مساکین، بدهیم به ابن سبیل قبلاً عرض شد که دراین سه طایفه(لام)ذکر نشده است «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَىءٍ فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى» در این سه طایفه (لام) آورده شده است لام هم ظهور در ملکیت و اختصاص را می رساند،اما براى این سه گروه دیگر ذکر نشده است و این قرینه است بر اینکه آن سه گروه خودشان بالاستقلال مالکیت ندارند بلکه مصرف هستند براى خمس آن هم باید از طریق ذى القربى یعنى از طریق امام معصوم (ع) انجام بشود لذا کسى توهم نکند بگوییم حالا مال خدا متعذر است بدهیم به رسول، سهم خداو رسول متعذر است بدهیم به امام، سهم خدا و رسول و امام متعذر است به آن سه طایفه دیگر داده بشود آن سه طایفه در عرض خدا و رسول و امام نیستند و لذا کلمه (لام) براى آنها نیامده است اگر آن سه طایفه در عرض خدا و رسول و امام ذکر مىشد اینجا چنین احتمال روشنى هم بود که بگوییم حالایى که خدا و رسول و امام متعذر شد به این سه گروه دیگر داده بشود . پس اینجا چه بکنیم؟ قاعده این است وقتى ایصال سهم امام به امام متعذر شد اینجا بگوییم تکلیف ساقط است یکى از احتمالاتى که در اخبار تحقیق وجوددارد این بوده که در زمان ائمه معصومین (ع) بخاطر وجود حکامى که آنها مخالف با اهلبیت (ع) بودند اگر مردم بنا بود که این خمس را بیاورند خدمت ائمه بدهند این مشکل درست مىکرد هم براى امام و هم براى مردم و اصلاً به یک معنا تعذر هم داشته و این تعذر را هم در بعضى از روایات ائمه به آنها اشاره هم فرمودهاند منتهی فرمودهاند تعبیر نکردند حالایى که تعذرداردمامىگوییم تکلیف ساقط است البته به اباحه تعبیر می کنند این یکى از توجیهات است. پس ما باشیم و آیه شریفه وهیچ دلیلى دیگر را در نظر نگیریم آیه اقتضا مىکند اگر در یک زمانى ایصال سهم امام به امام متعذر شد تکلیف ساقط است دیگر حتى وجهى ندارد بر اینکه بگوییم این سهم امام را باید یک جاى دفن کرد یا یک جاى نگه داشت الى یوم القیامه؛ نه، تکلیف ساقط مىشود، اما وجه این که در فقه شیعه فقهاء غالباً قایل هستند به اینکه باید به فقیه داد / ما طبق روایات و ادله که داریم در زمان غیبت فقهاء امناء ائمه و امنا ء الرسل هستند،(الفقهاء امناء الرسل؛تحریر علامه ص 3)در زمان غیبت فقهاء بعنوان نواب ائمه طاهرین (ع) هستند. این که در آن روایت معروفه دارد فانهم حجتى علیکم این فانهم شامل همه فقهاء مىشود، فقیه بما هو فقیه حجت از طرف امام (ع) است بر مردم و در نتیجه حالایى که حجت شد؛ اینجا باید آنچه که مربوط به امام معصوم (ع) است در اختیار فقیه قرار داده شود بلى حالا یک بحثى وجود دارد که آیا هر فقیهى مىتواند خمس را اخذ کند!! این بر مىگردد به آن نزاعى که در باب تقلید آمده اگر کسى اعلمیت را معتبر دانست هم تقلید و هم سایر شئون از جمله مسئله خمس /فقیه باید اعلم باشد براى غیر اعلم نه اخذ خمس جایز است و نه اعطاء خمس به او جایز است اما اگر کسى اعلمیت را معتبر ندانست نتیجه این مىشود هر فقیهى بما هو فقیه مىتواند خمس را اخذ کند به دلیل ادلهى نیابت عامهاى که فقهاء از طرف امام معصوم (ع) دارند. اینجا این نکته را عرض کنم در خمس یک مبنا این است که این خمس ملک امام معصوم (ع) است یک مبنا یعنى ملک شخص امام است، مبناى دوم این است که این بعنوان امامة در اختیار امام معصوم قرار داده شده است. این ادلهاى که در باب نیابت است فانهم حجتى علیکم و انا حجة الله این در فرضى صحیح مىشود که ما خمس را به عنوان امامة قرار بدهیم، اگر بعنوان امامة باشد آن وقت انتقال و اعطایش به فقیه خیلى روشن مىشود و بحثى ندارد اما اگر کسى قایل شد به اینکه خمس ملک شخصى امام معصوم (ع) است اینجا باید بگوییم ادله نیابت و ادله ولایت تا چه اندازه دایرهاش توسعه دارد آیا این موارد را هم شامل مىشود یا شامل نمىشود؟ این نکته را هم براى این جهت عرض کردیم که در بعضى از این نوشتههاى بى اساسى که در بعضى از کشورهاى عربى علیه شیعه پخش مىشود یکى از حرفهاى که زدهاند همین است مىگویند چرا باید خمس را به فقیه داد؟ یا در میان مردم خود ما گاهى اوقات بعضىها مىگویند ما خمس را خودمان مصرف مىکنیم خودمان مىرویم بین فقراء و بین یتامى تقسیم مىکنیم! این جایز نیست ما باشیم و آیه شریفه و ادله نیابت کاملاً روشن است که خمس بدون اجازه فقیه اصلاً تصرف در آن جایز نیست، باید با نظر فقیه جامع الشرایط باشد وقتى که ما بگوییم آیه خمس را سهم امام را براى امام قرار داده و این منتقل مىشود ّبه فقیه و او حق تصرف دارد/ فقیه بما هو فقیه نتیجه خیلى روشن است کسى نمىتواند بدون اجازه فقیه در خمس تصرف بکند. یکى از نکات دیگرى که در مورد خمس مطرح است این است که آیا در این سه طایفه یتامى مساکین ابن سبیل، مساکین که فقر درآنان وجود دارد، آیا در یتامى هم فقر معتبر است یانه؟ آیا در ابن سبیل هم فقر در همانجاى که محل احتیاج آن است. معتبر است. یا معتبر نیست که عمدتاً هم در مورد یتامى عرض مىشود که بحث مىشود و آنجا باید ما مورد بررسى قرار بدهیم. ما باشیم و ظاهر آیه شریفه ببینیم از آیه چه استفاده مىشود در آیه یتیم را مستقلاً ذکر کرده است و مسکین را هم مستقلاً ذکر کرده است اگر مقصود خداوند از یتیم یتیم فقیر بود دیگر نیازى نبود که این یتیم را در اینجا ذکر بکند از اول مىفرمود مساکین، مساکین اطلاق دارد هم یتیم را مىگیرد هم غیر یتیم پس ما باشیم و ظاهر آیه مىگوییم در یتیم فقر معتبر نیست کما اینکه حالا در یتیم را داشته باشید در خود امام (ع) در خود رسول (ص) فقر معتبر نیست وقتى مىفرماید فان لله خمسه و للرسول در رسول فقر معتبر نبوده خمسش مال پیامبر بوده سهم خدا هم مال پیامبر بوده در امام که ذى القربى است فقر معتبر نیست و از همین موضوع میتوان گفت/ که در مصرف سهم مبارک امام (ع) فقر معتبر نیست آن کسى که مىگیرد لازم نیست که حتماً فقیر باشد بلکه حالا اگر یک فقیهى به یک کسى تشویقاً سهم امام را داد در حالى که نیازى هم ندارد ما باشیم و آیه (خوب دقت کنید ما اینجا در بحث آیات الاحکام روز اول هم عرض کردیم ما نمىتوانیم نتیجه نهایى را بگیریم ولى مستفاد از آیه را مىخواهیم بگیریم ولى حالا روایات داریم، اجماع داریم قرائن دیگر داریم او باید در جاى خودش بررسى بشود) ما باشیم و آیه شریفه نه در رسول فقر معتبر است و نه در امام فقر معتبر است نه در یتیم فقر معتبر است شارع حالا تفضلاً عنایتاً خداوند خمس فوائد را یک سهم آن را براى خودش قرار داده است براى خداوند که اصلاً فقر معنا ندارد فان لله خمسه لله نعوذ بالله اذا کان فقیراً این که معقول نیست للرسول هم همینطور است فقر اطلاق دارد آیه شریفه لذى القربى هم همینطور است امام هم اینطور نیست که با مسئله فقر و اینها بگوییم اگر احتیاج دارد این سهم مال امام(ع) است اما اگر احتیاج نداشت حق ندارد که سهم را بگیرد از امام هم که منتقل به فقیه مىشود با همین شرایط و با همین اطلاق و با همین خصوصیات منتقل به فقیه مىشود. پس از آیه استفاده مىشود در مصرف سهم امام فقر معتبر نیست حالا سراغ یتیم که مىآییم یتیم هم اطلاق دارد خصوصاً یتیم را ذکر کرده بعد هم رفته سراغ مساکین پس معلوم مىشود فقر معتبر نیست و الا یتیم را ذکر نمىکرد و مىرفت سراغ مساکین. از بعضى از ما وقتى ما باشیم و آیه؛ اینطور هست!!اما مشهور فقهاء آنطورى که مرحوم بحرانى در الحدائق الناظره آورده در جلد 12 صفحه 385 مشهور قایل هستند که در یتامى فقر معتبر است امام (رض) در متن تحریر هم فرمودهاند الاقوى اعتبار الفقر فى الیتمى در مقابل اینها مرحوم شیخ طوسى در کتاب مبسوط، ابن ادریس در سرائر مىگویند و الیتمى و ابنا سبیل منهم یعطیهم مع الفقر و الغنا؛ چه فقیر باشند و چه غنى باشند به ایشان داده مىشود و ابن ادریس و مرحوم شیخ به همین ظاهر آیه تمسک کردند لان الظاهر یتناولهم؛ ظاهر آیه هم شامل فقیر است هم شامل غنى مىشود. والد ما (رضوان الله) در این شرح تحریر در کتاب الخمس صفحه 260 ایشان هم فرمودهاند ظاهر آیه اطلاق دارد عبارتشان این است و ان کان ظاهر الایة الشریفه باعتبار عطف المساکین على الیتمى یقتضى المغایره؛ یعنى یتیم و مسکین بینشان مغایرت است لازم نیست که این یتیم حتمأ مسکین باشد. آنهایى که مىگویند در یتیم فقر معتبر است از آنها سؤال مىکنیم اگر فقر معتبر است پس چرا خداوند آنها را جداى از هم آورد جوابش این است که این (لشدة الاهتمام) است چون خداوند به ایتام از بنى هاشم اهتمام و توجه فراوانى دارند این را مستقلاً ذکر کرده است به نظر مىرسد این جواب؛ جواب درستى نیست وقتى آیه در مقام بیان همه خصوصیات است آیه شریفه مىخواهد بگوید چه طایفهاى /اسمى از فقراء نبرده است فقط مساکین را ذکر کرده است حالا ما هم گفتیم الفقیر و المسکین کالجار و المجرور اذا اجتمعا افترقا و اذ افترقا اجتمعا معلوم مىشود که آنچه که؛ تمام الملاک براى سهم هست یتیم بودن است شما چرا شدت الاهتمام را اینطرف مىگیرید! شدت الاهتمام این است که شارع به اعتبار یتیم بودن یک احترام خاصى براى اینها گذاشته است یتیم بما هو یتیم به او خمس مىتوان داد/ حالا چه فقیر باشد و چه غنى باشد، عرض کردم در باب خود امام هم اگر غنى باشد مىتواند خمس بگیرد در بعضى از کتب فقهى آمده است که چون خمس لشد حاجته براى رفع احتیاج بنى هاشم است. لذا باید همه آنان نیازمند باشد، در خود امام این چنین شرط نیست در خود پیامبر این شرط نیست درست است ما در روایات داریم که خمس عوض زکاة است و زکاة چون به بنى هاشم اعطایش حرام است خداوند خمس را براى همین جهت قرارداده است اما این دلیل بر این نیست که فقط باید به فقراء از اینها داده بشود لذا ما باشیم و آیه شریفه چنین چیزى را اقتضا دارد. مرحوم جزایرى در کتاب قلائد الدرر، قلائد را عرض کردم از کتابهاى بسیار خوبى در آیات الاحکام است ایشان هم مىفرمایند ظاهر آیه این است که یتیم مطلق چه فقیر باشد چه غنى باشد و روى این تأکید مىکنند. که خود نفس یتیم بودن این موضوعیت دارد از جهت یتیم بودن . ما وقتى به روایات هم مراجعه مىکنیم، از بعضى از روایات استفاده همین اطلاق مىشود، یک روایتى هست در عیون اخبار از امام هشتم (ع) در مجلسى که با مأمون بودند راجع به همین یتامى و مساکین صحبت شده است حضرت در آنجا عبارتى دارند مىفرمایند و سهم ذى القربى الى یوم القیامة قائم للغنى و الفقیر منهم لانه لا احد اغنى من الله عزوجل و لا من رسول الله (ص )فجعل لنفسه منها سهماً و لرسوله سهما...(عیون اخبار الرضا ج 2 ص215)- امام هشتم هم تصریح به اطلاق فرموده که این سهم براى ذى القربى هم امام و هم یتامى اینها قائم للغنى و الفقیر هست. در بعضى از روایات که حالا من روایتش را هم آوردهام در همین جلد نهم وسائل الشیعه باب سوم، وجوب قسمة الخمس على مستحقیه -عنوان باب سوم این است باب صاحب وسائل وجوب قسمة الخمس على مستحقیه بقدر کفایتهم فى سنتهم - به اندازه که یک سال آنها را کفایت بکند، اینکه حالا در بعضى از کتب فقهى فقر را معنا مىکنند یعنى آن کسى که معونة سنه ندارد این ریشهاش در همین روایت است آن کسى که معونه سنه ندارد / در همین روایت است، روایت اول؛ دوتا روایت هم بیشتر در این باب نیست. یکى مرسله حماد بن عیسى از امام کاظم (ع) درآن این عبارت است سهم یتامى و مساکین و ابن سبیل یقسم بینهم على الکتاب و السنة ما یستغنون به فى سنتهم - آنچه که به اندازه سنه و یک سال اینها را بى نیاز مىکند - فان فضل عنهم شىء فهو للوالى - اگر زاید بود براى والى است . این روایت اولاً روایت مرسله است و ثانیاً این روایت یک جهت اشکالى که وجود دارد این است که آن کسى که ابن سبیل است براى چیست تا معونه سنه به او داده بشود؟ ابن سبیل را چون ملاک ابن سبیل این است تا مادامی که این موضوع باقى است ؛ کسى ابن سبیل است که یک مقدار پول مىخواهد تا به شهر خود برسد وقتى هم به شهرش رسید دیگر ابن سبیل نیست. اگر هم ده سال در اینجا ابن سبیل بود باز هم ابن سبیل است ما راجع به این سبیل چطور مىتوانیم بگویم که این باید باندازه سنه به او داده بشود پس این قرینه مىشود بر اینکه این یقسم فقط مربوط به خصوص مساکین است یعنى نسبت به مساکین ما باید تا یک سال به آنها داده شود. و در هر صورت این فقرى که فقهاء معتبر مىدانند نه این فقرى است که بیاید سؤال کند از مردم و مسئلت کند و طلب بکند نه حالا اگر کسى آبرومند هست اما معونه سنهاش را ندارد مىشود به او داد، خلاصه این روایت به همان قرینه که ما در مورد ابن سبیل بیان کردیم مىشود بگوییم که این یقسم, مربوط به مساکین است. در روایت دوم که آن هم روایت مرسله است آنجا دارد «فهو یعطیهم على قدر کفایتهم» به اندازه کفایت باید به اینها داده بشود. باز تعبیر به فقر ندارد این على قدر کفایتهم باز یک عنوانى است که اعم از معونه سنه است این نکات را مخصوصاً در روایات خیلى باید دقت کرد على قدر کفایتهم یعنى ممکن است یک کسى از همین بنى هاشم براى کفایت الان براى چند سالش را باید یکجا به او بدهید على قدر کفایتهم حالا بخواهد منزلى تهیه کند بخواهد وسیلهاى براى خودش تهیه بکند این عنوانش یک مقدارى بیشتر از آن معونه سنه است و شاید بتوانیم اینطور بگوییم، بگوییم این عنوان یستغنون به فى سنتهم یا على قدر کفایتهم این دیگر از اختیارات امام یا فقیه است. یعنى شارع که معین نکرده به اینها چقدر بدهد، باید یک مقدارى براى اینها قرار داده بشود حالا فقیه بهتر این است که چه بکند؟ این است که باندازه معونه سنة بدهد، باندازه کفایت بدهد، حتى حالا زاید بر این نمىتواند بدهد مفهوم ندارد این روایات اگر ما آمدیم اینطور گفتیم این دارد بعنوان که امام (ع) یا فقیه کیفیت قسمت را اینطور قرار داده است ما اگر یک ضابطه در روایات داشتیم مىگفتیم مفهوم دارد، مىگفتیم مفهومش این است که زاید از معونه سنه نمىشود، اما وقتى میگوید على قدر کفایتهم و آن یک عنوانى است دایرهآن بیشتر از این است على قدر کفایتهم جاهاى است که یک کسى خانهاى مىخواهد، خانه را پنجاه سال مىخواهد در آن زندگى بکند نیاز هم دارد الان نمىشود بگوییم این معونه یک سال فقط هست مىشود گفت پس مفهوم ندارد و در مقام مفهوم نیست، هر جا در روایات دیدید که در یک موردى دوتإ؛ ّّ ضابطه ذکر شده است مىشود استظهار کرد اینجا مفهوم ندارد ملاک چیز دیگرى است، ملاک اختیارآن بید الامام (ع) است، امام چگونه باید مصلحت ببیند که اینها را بین اینها تقسیم بکند على اى حال ما باشیم و آیه شریفه آیه به هیچ وجهى ازآن فقر استفاده نمىشود و اطلاق دارد حالا بعضىها آمدند یک استحساناتى کردهاند گفتهاند اگر این یتیم یتیم نبود و پدرى داشت متمول چطور به او نمىشد خمس داد حالا پدرش نیست مال فراوان آن پدر باقى مانده است و المال خیر من الاب یک چنین استحساناتى شده است اینها استحسان است اینها را نمىشود در مسائل فقهى دخیل دانست. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته نوشته شده توسط جانشین دسته در پنج شنبه 88/1/20 و ساعت 12:24 صبح
نظرات دیگران()
[1]سوره انفال، آیه 41.
[2]ر.ک. الفقه علی المذاهب الخمسه، مغنیه، محمد جواد ص 186 و مستند العروة الوثقی، سید ابوالقاسم خویی ص 197
[3] ر.ک. مجمع البحرین، لسان العرب، تاج الغروس، ماده غنم
[4] مفردات راغب ماده غنم، معجم الفاظ قرآن 2/293 ، تهذیب اللغة للازهری (ت:370 ه) 8/149.
[5] ماده غنم در سه آیه از قرآن آمده است ،البته در غیر از آنجائی که غنم به معنای گوسفند است:
و اعلموا انما غنمتم (سوره انفال آیه 41).
و کلوا ممما غنمتم حلالا طیبا (سوره انفال، آِیه 69).
فعند الله مغانم کثیره (سوره نساء، آیه 94).
در این سه کاربرد، معنا ندارد که مقصود از آیه سوم غنائم دار الحرب باشد و الا معنای آیه اینگونه می شود که غنائم دار الحرب در نزد خداست، بلکه آیه می خواهد بگوید: فوائد بسیاری که شما می خواهید از دنیا ببرید و چشم بدان دوختهاید نزد خداست و آیه دوم هم از لحاظ مفهوم واژه غنیمت مثل آیه اول است یعنی این بحث در آن مطرح است که آیا غنائم دار الحرب مراد است یا نه؟
در احادیث نبوی آمده است: "الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه"، ابن اثیر در ذیل این حدیث در نهایه اللغه ص1999 می گوید: " غنمه: زیادته و نماوه و فاضل قمیمته" و این به صورت ضرب المثل در آمده است که من له الغنم علیه الغرم یعنی هر کسی که سود، مال اوست ضرر هم به او تعلق می گیرد.
ابن ماجه هم در سنن خود در حدیث 1797 کتاب زکات می گوید: عن رسول الله اللهم اجعلها مغنما و لا تجعلها مغرما.
احمد در مسندش 2/117 از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند: " غنیمة مجالس الذکر الجنة" و در وصف ماه رمضان دارد که : "هو غنم للمومن".
[6] برای آگاهی بیشتر ر.ک.معالم المدرستین ج2 علامه سید مرتضی عسکری ص 135-123
[7] همان ص238، زبده المقال تقریرات درس آیت الله بروجردی ص 5،احکام خمس ،سید مجتبی حسینی ص 27و 28
[8] الفقه علی المذاهب الخمسه،مغنیه ص186
[9] ر.ک.وسایل ج 6 ابواب ما یجب فیه الخمس و ...
[10] مستند العروه الوثقی ، کتاب الخمس ، سید ابوالقاسم خویی ص.196.
[11] احکام الخمس ،محمد تقی مدرسی ص 16.
[12] کتاب الخمس ،هاشمی شاهرودی ،ج 2 ص 45، احکام خمس ،سید مجتبی حسینی ص 29و30.
[13] برای آگاهی بیشتر از این گونه روایات، ر.ک.معالم المدرستین ج2 علامه سید مرتضی عسکری ص 152-137.
[14] صحیح بخاری 4/205 – صحیح مسلم 1/35و 36 سنن نسائی 2/333 مسند احمد 3/318و5/136.
[15] ر.ک.معالم المدرستین ج2 علامه سید مرتضی عسکری ص 152.
[16] احکام الخمس ،محمد تقی مدرسی ص 16، المعلقات علی عروه الوثقی ج 3 ، محمد علی گرامی ص 749-750، صحیفه نور-امام خمینی (ره) ج 10 ص 19.
[17]صحیفه نور- امام خمینی (ره) ج 14 ص 303.
[18]. بحارالأنوار ج 31 ص : 57، مستدرکالوسائل ج : 7 ص : 290و308
[19] ر.ک.معالم المدرستین ج2 علامه سید مرتضی عسکری ص 162- 157.
[20] در حالیکه منابع شیعی خلاف این را اثبات می نمایند: قال علی بن أبی طالب ع ما زلنا نقبض سهمنا بهذه الآیة التی أولها تعلیم و آخرها تحرج حتی جاء خمس السوس و جندیسابور إلی عمر و أنا و المسلمون و العباس عنده فقال عمر لنا إنه قد تتابعت لکم من الخمس أموال فقبضتموها حتی لا حاجة بکم الیوم و بالمسلمین حاجة و خلل فأسلفونا حقکم من هذا المال حتی یأتی الله بقضائه من أول شیء یأتی المسلمین فکففت عنه لأنی لم آمن حین جعله سلفا لو ألححنا علیه فیه أن یقول فی خمسنا مثل قوله فی أعظم منه عنی میراث نبینا ص حین ألححنا علیه فقال له العباس لا تغتمز فی الذی لنا یا عمر فإن الله قد أثبته لنا بأثبت مما أثبت به المواریث بیننا فقال عمر و أنتم أحق من أرفق المسلمین و شفعنی فقبضه عمر ثم قال لا و الله ما أتاهم ما یقضینا حتی لحق بالله ثم ما قدرنا علیه بعده ثم قال علی ع إن الله حرم علی رسوله الصدقة فعوضه منها سهما من الخمس و حرمها علی أهل بیته خاصة دون قومهم و أسهم لصغیرهم و کبیرهم و ذکرهم و أنثاهم و فقیرهم و شاهدهم و غائبهم لأنهم إنما أعطوا سهمهم بأنهم قرابة نبیهم التی لا تزول عنهم الحمد لله الذی جعله منا و جعلنا منه فلم یعط رسول الله ص أحدا من الخمس غیرنا و غیر حلفائنا و موالینا لأنهم منا و أعطی من سهمه ناسا لحرم کانت بینه و بینهم معونة فی الذی کان بینهم فقد أعلمتک ما أوضح الله من سبیل هذه الأنفال الأربعة و ما وعد من أمره فیهم و نوره بشفاء من البیان و ضیاء من البرهان جاء به الوحی المنزل و عمل به النبی المرسل فمن حرف کلام الله أو بدله بعد ما سمعه و عقله فإنما إثمه علیه و الله حجیجه فیه و السلام علیک و رحمة الله و برکاته. بحارالأنوار ج : 93 ص : 209، مستدرکالوسائل ج : 7 ص : 313.
، تحفالعقول ص : 348.
[21] ابن ابی الحدید در دفاع از خلفاء می گوید: فأما أمر الخمس فمن باب الاجتهاد و قد اختلف الناس فیه فمنهم من جعله حقا لذوی القربی و سهما مفردا لهم علی ما یقتضیه ظاهر الآیة و منهم من جعله حقا لهم من جهة الفقر و أجراهم مجری غیرهم و إن کانوا قد خصوا بالذکر کما أجری الأیتام و إن خصوا بالذکر مجری غیرهم فی أنهم یستحقون بالفقر و الکلام فی ذلک یطول فلم یخرج عمر بما حکم به عن طریقة الاجتهاد و من قدح فی ذلک فإنما یقدح فی الاجتهاد الذی هو طریقة الصحابة.ر. ک.شرح نهج البلاغه ج 12 الطعن الخامس ص 210و 211 ...
[22]اما من کان من الفقها صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه ، فللعوام ان یقلدوه و ذالک لا یکون الا لبعض فقها الشیعه لا کلهم."از میان فقیهان آن که خویشتندار، نگهبان دین ، مخالف هوی و هوس خود و فرمانبردار امر مولای خویش است ، بر مردم است که از وی تفلید نماید و اینان برخی از فقیهان شیعه می باشند نه همه آنان."
وسایل الشیعه ج 18-ک.القضا–ب.10-ص95.
[23] توجه شما را به عبارت زیر جلب می کنیم:
و کیف کان فإمّا یأخذ الفقیه الوجوه الشرعیّة من الناس، لأجل الولایة المنتقلة منالمعصوم إلیه ـ کما هو ظاهر التوقیع فی فرعیة ولایة الفقیه عن الإمام المعصوم، لاعن النبی أو اللّه تعالی ـ و إمّا یأخذها من الناس باعتبار انّ الوجوه لشخص الإمام المعصوم والفقیه ولیّ الغائب أو وکیله، أولجهة إمامته الخاصة الأصیلة و الفقیه یأخذها ولایة أو وکالة. وعلی أیّ حال فالإمامالمعصوم هو الأصل و المستحقّ یتصرّف بما انّه مجاز بالواسطة عن المعصوم علیهالسَّلام ، وساطة فی الولایة أو فی خصوص الوجوه.
المعلقات علی عروه الوثقی ج 3 ، محمد علی گرامی ص 749-750. نوشته شده توسط جانشین دسته در پنج شنبه 88/1/20 و ساعت 12:21 صبح
نظرات دیگران() خمس در زمان پیامبر اسلام(ص)
قرآن پیرامون خمس می فرماید:وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ ،یعنی :و بدانید که هر چه غنیمت گرفتید یک پنجم آن برای خدا و رسول و از آن خویشاوندان]او[ و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است. اگر به خدا و آنچه بر بنده خود (حضرت محمد(ص) در روز جدایی (حق از باطل) روزی که آن دو گروه با هم رو به رو شدند نازل کردیم، ایمان آورده اید و خدا بر هر چیزی تواناست . 1
تلقی اهل سنت از این آیه این است که این آیه خمس را فقط برای غنایم جنگی اثبات می نماید. 2
در حالی که مفسرین و فقهای شیعه تلقی دیگری دارند، آنها قائلند که آیه نه تنها دلالت بر وجوب خمس غنایم جنگی دارد بلکه شامل هر گونه در آمد کسب نیز می شود زیرا واژه غنیمت هم از نظر لغت معنای گسترده ای دارد و به هر گونه درآمد و فایده ای که به انسان می رسد، گفته می شود. 3
و هم از نظر شرع اختصاص به غنایم جنگی ندارد و به هر منفعتی اطلاق می شود چه از طریق جنگ حاصل شود و یا غیر جنگ. 4
در توضیح این مطلب لازم است به طور دقیق مدلول واژه غنیمت و مغنم را بررسی کنیم.
1. در زمان جاهلی و صدر اسلام ماده غنم در( الفوز بالشی بلا مشقّه) یعنی دست یافتن به چیزی بدون سختی استعمال می شده است و در ضمن این مدلول اموال مأخوذ از دشمن وجود ندارد و آنها برای چنین حالتی از اصطلاحات و اسامی دیگری مثل سلب و نهب و حرب،استفاده می کردند.
2. در دوره اسلام (بعد از نزول آیه خمس ) ماده غنم در (الفوز بالشی من جهة العدی و غیرهم) یعنی دست یافتن به چیزی چه از طریق دشمن و چه غیر آن بکار می رفته است یعنی اسلام آمده آن چیزهایی که از جنگ بدست می آید از مصادیق غنیمت قرار داده است بعد از آنی که از مصادیق آن نبوده چون جنگ در اسلام از نظر ماهوی با جنگ در زمان جاهلیت فرق داشته و از شرایط خاصی برخوردار بوده است مثلا اذن پیامبر(ص) یا امام(ع) و یا کسی که از امام(ع) اذن دارد،در مشروعیت آن دخالت داشته است و از این جهت متفاوت با نهب و غارت اموال تلقی شده است.
و آن چه از کار برد این واژه در حوزه حدیث و سیره در دست داریم این است که گاهی ماده غنم در معنای لغوی استعمال شده است همان گونه که لفظ در معنای حقیقی خود بکار می رود بدون این که نیاز به قرینه باشد و گاهی هم با وجود قرینه ای در کلام یا در حال تخاطب،در معنای شرعی بکار رفته است . 5
3. این روند ادامه داشت تا زمان گسترش فتوحات در زمان عمر، در این زمان بود که به جهت زیادی استعمال مشتقات ماده غنم با داشتن قرائن حالیه و مقالیه در منفعتی که از ناحیه دشمن و جنگ بدست می آمد، تطور جدیدی، در کار برد این واژه پدید آمد، و همین عدم توجه به این سه دگرگونی موجب تشتت و خلط بعضی از لغویین شده است. 6
پس تحقیق در معنای لغوی و شرعی این نکته را به ما می آموزد که واژه غنیمت در آیه مبارکه، به معنای منافعی است که به دست انسان می رسد چه از دشمن باشد یا نباشد چون در تطور دوم واژه غنیمت این معنا را داشته است و این روشن است که نمی توان استعمالات و معانی جدیدی که در آینده برای این واژه قرار داده شده است،در مفاد آیه دخیل دانست.
ممکن است گفته شود که قبل و بعد آیه در مورد جنگ است پس باید واژه غنائم اختصاص به غنایم جنگی داشته باشد.
در جواب می گوئیم که گر چه آیه در مورد خاصی نازل شده است اما شأن نزول و مورد، هیچ گاه نمی توانند مخصص باشند و آیه را به آن محدود کنند.
دانشمندان اهل سنت هم در این آیه، مورد را تخصیص دهنده ندانسته اند چون آیه در غزوه بدر نازل شده است ولی آنها آیه را شامل تمامی جنگها می دانند و اگر قرار بود که مورد مخصص آیه باشد، باید آن را محدود به جنگ بدر بدانند. 7
علاوه خود اهل سنت قائلند که به کنز (گنج)، خمس تعلق می گیرد. 8 حال این حکم فقهی را از کجا استفاده کرده اند؟ اگر به استناد به این آیه،چنین حرفی را زده اند خواهیم گفت مراد ما حاصل است چون آنها هم دائره غنیمت را منحصر در غنایم جنگی نمی دانند و اگر روایات پیامبر(ص) را منبعی برای تشریع تلقی می کنند و لو این که قرآن بدان اشاره ای نداشته باشد، باز باید گفت که تشریع پیامبر(ص) در راستای تفسیر قرآن بوده و بالأخره یک ریشه قرآنی داشته است. (البته در مواردی سنت در کنار قرآن به عنوان منبع تشریع محسوب می گردد) و چون به عقیده ما از این جهت فرقی بین سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) وجود ندارد، ما می توانیم به روایات زیادی از ائمه استناد جوییم که در تفسیر آیه واژه غنیمت را به غنائم جنگی اختصاص نداده اند و معنای گسترده ای از آن ارائه نموده اند، هم موارد آن را تبیین کرده اند و هم.... . 9
زمان تشریع خمس:
بعضی گفته اند که اگر چه آیه خمس در عصر رسالت نازل شده و پیامبر(ص) این فریضه را به اجرا در آورده اند اما آن چه مسلم است این است که رسول گرامی اسلام(ص) فقط خمس غنایم جنگی را اخذ می کرده و بنا به مصالح و ضرورتهایی، از در خواست و دریافت خمس سود تجارت صرف نظر نموده اند و لذا این امر تا زمان امامان معصوم(ع) به تأخیر افتاد.
این ضرورت ها را می توان در احتمالات زیر خلاصه کرد:
الف- خمس با زکات این تفاوت را دارد که منفعت زکات به عموم مسلمانان بر می گردد ولی موضوع خمس به شخص پیامبر(ص) و خویشان او اختصاص دارد لذا مصلحتی بر اجرای آن نمی دیدند. 10
ب- در عصر رسالت، فقر عمومی بر جامعه حاکم بود و مسلمانان به جهت تنگ دستی، قدرت پرداخت خمس را نداشتند، و از این رو پیامبر گرامی(ص)از بیان و جمع آوری خمسِدرآمد صرف نظر کردند.
ج- رویکرد سیاسی مهم ترین عاملی بود که نگذاشت ائمه معصومین تا زمان امام باقر(ع) به بعد این فریضه الهی را به اجرا در آورند. زیرا جلب و جمع اموال، از وظایف سلطان بوده و هر کس با آنان رقابت می کرد به عنوان فرد متمرد از قانون و مخالف حاکمیت و به اتهام جمع آوری سلاح و توطئه علیه رژیم تحت تعقیب قرار می گرفت اما پس از بر قراری آزادی نسبی در عصر عباسیان و شرایط موجود، به ائمه این امکان را داد تا به طور غیر علنی خمس را از مسلمانان دریافت کنند. 11
د- پیامبر اسلام(ص) از یک سو (به جهت ارتباط با غیب) می دانستند که در آینده نه چندان دور امر خلافت و حکومت از مسیر اصلی خود که شایسته آنان است، منحرف شده و به سمت نا اهلان و غاصبان زور گو می رود و از دیگر سوی خمس وجه الاماره است و باید به دست حاکم و سلطان سپرده شود و اگر حضرت رسول(ص) وجوب خمسِدر آمد کسب را بیان و آشکار می کردند این امر فرصتی را برای حاکمان پیش می آورد تا با دست آویز شرعی اموال مسلمانان را به غارت برند و بر ظلم و ستم خود بیفزایند، این پیش بینی و تیز بینی حضرت(ص) باعث شد که این حکم الهی در پرده خفا پنهان بماند. 12
اما هر یک از این توجیهات، بر اساس پذیرش اصل مدعی قابل طرح و بحث می باشند و برای ما چنین ادعایی در هاله ای از ابهام بسر می برد زیرا در کتب حدیثی، روایاتی بچشم می خورد که حضرت رسول(ص) احکام خمسِدر سود تجارت را برای مردم بیان فرمودند و از مردم هم در خواست کردند که خمس خود را بدهند و قرائنی در دست است که نشان می دهد این در خواست ها بر خمس غنایم جنگی تطبیق نمی کند.
این روایات به حدّی است که در انسان شکی باقی نمی گذارد که پیامبر(ص) حکم خمسِسودِتجارت را هم برای مردم تبین نموده اند و هم از آنها خمسِسودِتجارت در خواست کرده اند. 13
مثلا در صحیحین بخاری و مسلم و مسند احمد 14 آمده است که نمایندگان قبیله عبدالقیس به پیامبر(ص) گفتند که بین ما و شما، مشرکینِقبیله مضر قرار دارند و ما نمی توانیم به خدمت شما برسیم مگر در ماههای حرام پس مطالبی بفرمائید که با عمل به آن، داخل در بهشت گردیم.
حضرت(ص) فرموده است:چهار چیز را به شما امر و چهار چیز را نهی می کنم، امر می کنم شما را به ایمان به خدا و اقامه صلاة و ایتاء زکات و این که خمس مغنم را بپردازید.
و این بدیهی است که پیامبر(ص) از آنها خمس غنایم جنگی را در خواست نکرده است چون معقول نیست در باره قبیله ای که از چنین شرایطی برخوردار بودند و نمی توانستند از دیار و شهر خود از ترس مشرکین مضر خارج گردند، احتمال دهیم که پیامبر(ص) از آنها خواسته است خمس غنایم جنگی خود را پرداخت نمایند علاوه این که جنگ در اسلام باید با اذن پیامبر(ص) یا امام(ع) و یا مأذون از طرف امام(ع) باشد و در زمان پیامبر(ص) این جور نبوده که مسلمانان، از پیشِ خود با قبیله ای بجنگند بلکه با اجازه و هماهنگی و یا با حضور پیامبر(ص) بوده است و پس از جنگ پیامبر(ص) غنایم جنگی را یک جا جمع می نمودند و آنگاه بعد از اخراج خمس، بین سربازان آن گونه که خود تشخیص می دادند تقسیم می کردند، مگر در تجهیزاتی که در حال نبرد به همراه دشمن بوده است (این تجهیزات نصیب آن کسی می شد که صاحبش را با درگیری کشته بود،مسلمانان از این گونه غنایم جنگی به سلب القتیل تعبیر می آورند). ولی اشیایی که در سلب القتیل جای نداشتند، سربازان اسلام موظف بودند که آنها را به پیامبر(ص) یا امام(ع) و یا نائبانشان تحویل دهند و الا خیانتکار محسوب می گشتند.
پس حال که اعلان جنگ و اخراج خمس غنایم جنگ در زمان پیامبر(ص) از شؤونات آن حضرت(ص) بوده است، طلب خمس از مردم چه معنای می تواند داشته باشد و این همه نامه های پشت سر هم، به قبائل برای چیست؟ آیا غیر از این می تواند معنایی داشته باشد که پیامبر(ص) آن چه از آنها در خواست نموده ، خمسِغنایم جنگی نبوده است؟
و علاوه همان طوری که بیان شد واژه غنیمت، بعدها در غنایم جنگی حقیقت شده است و لذا نمی توان این احادیث را حمل کرد به چیزی که دو قرن بعد معهود مردم گردیده است. 15 پس تاریخ اخذ خمس به زمان خود پیامبر (ص) بر می گردد. بله می توان گفت که خلفاء خمس را در غیر از غنایم جنگی اخذ نکرده اند و ائمه(ع) هم تا مدت ها بدان نپرداخته اند یعنی به خاطر شرایط سیاسی حاکم، توان علنی کردن و بیان این مسأله را نداشته اند. و آنگاه که شرایط تا اندازه ای تغییر کرد هم خمسِدر غیر غنائم جنگی را برای اصحاب خود بیان فرمودند و هم وکلایی داشتند که خمس را دریافت می نمودند و پس از آن به خدمت ائمه می رساندند.
بله جای این سؤال است که کسی بپرسد اگر خلیفه اول و دوم به منظور تأمین نیازهای مالی حکومت، زکات را و لو با زور از مردم می گرفتند و حتی فدک را از حضرت فاطمه(س) غصب کردند،چرا از این لقمه چرب و نرم چشم پوشی نمودند؟
و به چه دلیل آنان از در خواست خمس در غیر غنایم جنگی خود داری کردند؟
اما به نظر می رسد (با توجه به دلایلی متقنی که در بالا بیان شد) که عدم اقدام آنان در اخذ خمس غیر غنایم جنگی دلایل دیگری داشته است نه آن که آنان در عدم در خواست و اقدام، به پیامبر(ص) تأسی کرده باشند و از این طریق کشف گردد که پیامبر(ص) هم چنین در خواستی نداشتند.
همان طوری که بیان شد خمس وجه الأماره است و باید بدست حاکم و سلطان سپرده شود یعنی از شؤونات حاکم اسلامی است16 اما اجرای چنین حکمی در غیر غنایم جنگی با مشکلاتی مواجه بوده است :
حاکم اسلامی گر چه می تواند بگوید که تو خمس سود تجارت و... را بدهکار هستی و باید آن را پرداخت کنی یعنی مردم را به پرداخت خمس وادار کند17 ولی آنها ضرورتی بر این کار نمی دیدند و در واقع با یک تیر چند نشان می زدند، هم به خاطر وضعیت بد معیشتی مردم، هزینه ای را بر آنها تحمیل نمی کردند و باعث نارضایتی مردم نمی شدند و هم مخالفین موجود خلع سلاح می گردیدند.
توضیح این که:خمس با زکات این تفاوت را دارد که منفعت زکات به عموم مسلمانان بر می گردد ولی موضوع خمس به شخص پیامبر(ص) و خویشان او اختصاص دارد. آنها از اساس اهل بیت را از حق خود محروم کردند، خلافت را از مسیر اصلی خود منحرف نمودند و حتی خمس غنیمت جنگی را هم از اهل بیت(ع) دریغ کردند و در این بین تأمین منابع مالی حکومت خود را از طریق خمس غنایم جنگی و گرفتن فدک و ... کافی می دانستند.
پذیرفتن خمس در غنیمت جنگی و غیر آن،هم قبول ضمنیِمشروعیت اهل بیت و ذی حق بودن آنان را در پی داشت و هم توان اقتصادی آنان را در مبارزه با خلفاء و ستاندن حق اصلی خود بالا می برد،و لذا بدنبال اخذ خمس در غیر غنیمت نرفتند و در غنیمت جنگی هم از دادن خمس به اهل بیت امتناع ورزیدند 18 و برای این که این تلقی در بین مردم بوجود نیآید که چرا با این که آنها مشروعیت خمس را در غیر غنایم جنگی پذیرفتند و با این که صدقه هم بر رسول خدا(ص) و ذوالقربایش حرام گردیده بود ( این مسأله که خمس به جای زکات، به اهل بیت اختصاص داده شده است و بر آنان گرفتن صدقه حرام است، از طرف علمای اهل سنت هم مورد پذیرش قرار گرفته است) 19 سهمی از آن به اهل بیت داده نشد؟! روایاتی جعل کردند که ذوالقربی به خاطر کمک به وضعیت بد معیشتی مردم، از گرفتن حق خود صرف نظر نمودند20 و یا گفتند که این یک امر اجتهادی بوده است و خلفاء در این باب به اجتهاد خود عمل کرده اند.21
اما راجع به وضعیتی که الان در آن بسر می بریم:
فقهایی که دارای صیانت نفس و تقوا و طهارت و ... هستند طبق احادیثی که وجود دارد22 نائب عام امام زمان(ع) و ورثه انبیاء در عصر غیبت محسوب می گردند و آن چه از حوادث واقعه، در عصر غیبت رخ می نمایاند،بر مردم است که بدانان رجوع نمایند و پرداخت خمس هم از این قبیل است.23
نوشته شده توسط جانشین دسته در پنج شنبه 88/1/20 و ساعت 12:21 صبح
نظرات دیگران()
نوشته شده توسط جانشین دسته در سه شنبه 88/1/18 و ساعت 9:39 عصر
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ساخت بازیهای ضد شیعَه باحمایت مستقیم وهابیت و صهیونیزم!!!
روایتی جالب از شهدا (ضرر نمی کنین) اهانت بقران یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید: «چرا در اسلام زنان من نه از رد شدن جمعه ها می ترسم، نه از طولانی شدن زمان که ظهورتا حجاب یک مفهوم عام و عالی است که پوشش نیز جزیی از آن است. معنی عشق چیست؟ تنها نامحرم! حجابـــ مانند اولین خاکریز جبهہ استـــ کاش نامی از تو در دنیا نبود ... مرگ بر نیرنگت ای آل سعود! نجات از شبهه و شهوت [عناوین آرشیوشده] |
|