زندگینامه حضرت زینب کبری (س)
ولادت ثمره ازدواج مبارک علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام پنج فرزند به نام های حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن است. بنابر آنچه که از امام صادق علیه السلام رسیده است «محسن» که آخرین فرزند زهرا بود، بر اثر تجاوز و هجوم دشمنان اسلام به خانه آن حضرت، در شکم مادر جان داد و به دنبال این حادثه دردناک و صدماتی که بر جسم فاطمه علیها السلام وارد آمد، آن حضرت بیماری شدید پیدا کرد و به شهادت رسید. زینب، سومین فرزند مهد ولایت است که به احتمال قوی در سال ششم هجرت در مدینه چشم به جهان گشود. ……………………………………………………………………………………………………………………. پدر زینت زینب، یعنی زینت پدر و این نامی است که خداوند برای دختری انتخاب کرد ، که با انجام رسالت خویش زینت بخش تاریخ شد و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت گشت. و این است که نام زینب در تاریخ کربلا که تاریخ جاودانگی اسلام و تشیع است، به خاطر فداکاریهایش، زیبا،درخشان و جاودانی است. مراسم نامگذاری این درّ ولایت را در تاریخ این گونه میخوانیم: ……………………………………………………………………………………………………………………. نامی آسمانی هنگام ولایت زینب کبری، چون رسول خدا در سفر بود، فاطمه از همسرش علی درخواست کرد که نامی برای فرزندشان انتخاب کند. علی علیه السلام در جواب فرمود: من بر پدرت سبقت نمیگیرم، صبر میکنیم تا پیامبر از سفر برگردد. چون پیامبر بازگشت و خبر ولادت نوزاد زهرا را از زبان علی علیه السلام شنید فرمود: فرزندان فاطمه فرزندان منند ولی خداوند در باره آنان تصمیم میگیرد. بعد از آن جبرئیل نازل شد و پیام آورد که خداوند سلام میرساند و میفرماید: نام این دختر را زینب بگذارید که این نام را در لوح محفوظ نوشتهام. آن گاه رسول خدا زینب را گرفت و بوسید و فرمود: توصیه میکنم که همه این دختر را احترام کنند، که او مانند خدیجه کبری است. یعنی همان گونه که فداکاری های خدیجه در پیشبرد اهداف پیامبر و اسلام بسیار ثمربخش بود، ایثار، صبر و استقامت زینب در راه خدا نیز در بقا و جاودانگی اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است. ……………………………………………………………………………………………………………………. با پیامبر خدا بنابر اینکه ولادت زینب علیها السلام در سال ششم هجری باشد و تاریخ وفات پیامبر اکرم در سال یازدهم؛ زینب بیش از پنج سال با پیامبر نبوده است و این مدت زمان، کافی است که او از اصحاب پیامبر اسلام به شمار آید. بر این مبنا کسانی که شرح حال اصحاب پیامبر اسلام را نوشته اند، نام زینب را زینتبخش کتاب خود ساختهاند. ……………………………………………………………………………………………………………………. در دامان عطوفت این پنج سال فرصتی بود که زینب علیها السلام از تابش نور وجود پیامبر بهره گیرد و پیامبر رحمت، او را در دامان مهر و عطوفت خود نوازش کند و از جرعههای معرفت سیراب سازد و حدیث صبر و استقامت در دفتر وجودش بنگارد. چرا که پیامبر بر مصیبت ها و ناگواری های مسیر زندگی زینب به خوبی واقب بود و می دانست که تاب تحمل این زنجها و حوادث ناگوار را تنها روحی بلند و قلبی چون کوه و دلی سرشار از عشق به خدا خواهد داشت. گویا مصیبت و سختی، با سرنوشت زینب عجین گشته و خداوند صبر و پایداری را در او جلوهگر ساخته است تا اسوه و الگویی برای همه پویندگان راه خدا باشد. ……………………………………………………………………………………………………………………. رؤیایی دردناک زینب مسیر پرحادثه و دردناکی را که در پیش دارد، در همان زمان کودکی در آینه رؤیا می نگرد و برای جدش پیامبر اکرم بازگو میکند و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر میکند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد. این رؤیا را در تاریخ چنین میخوانیم: ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو میافتادم؛ تا اینکه به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم». پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود: «درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا میرود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آنها هم از دنیا میروند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک میگردد». ……………………………………………………………………………………………………………………. اولین واقعه چندی نگذشت که گوشه ای از خواب زینب به وقوع پیوست و سایه پرمهر و عطوفت پیامبر اکرم از سر زینب کبری و مسلمین رخت بربست و او اولین پناهش را از دست داد و این نخستین مصیبتی بود که در کودکی روح لطیف او را آزرده ساخت. و این تازه آغاز راه بود و او همچنان در انتظار حوادث تلخ و دردناکی است که در پیش رو دارد. ولی این راست قامت همیشه تاریخ بشریت هرگز سر ذلت در برابر مصیبت ها و سختیهای زندگی و تاریخ خم نخواهد کرد او با استواری زیبندهای رسالت خویش را که حفظ جاودانگی اسلام است در میان طوفان حوادث به انجام خواهد رساند. ……………………………………………………………………………………………………………………. با مادرش فاطمه فاطمه بعد از پدر گرامی خویش چند ماهی بیش در این دنیا نماند. بنابراین زینب از محبتهای مادری چون صدیقه کبری بیش از چند ماهی بهره نجست. این دوران کوتاه چند ساله، پر است از فراز و نشیبها و خاطرههای تلخ و شیرینی که زینب را برای ادامه حرکت و مجاهدت در راه خدا و استقبال از مشکلات و مصائب زندگی آماده می ساخت. زینب مادرش فاطمه را بعد از رحلت رسول خدا خندان و متبسم نمی دید. فاطمه در غم از دست دادن پدری چون رسول خدا و حمایتهای او چندان گریست که نام او را در شمار گریه کنندگان معروف تاریخ چون آدم، یعقوب، یوسف و امام سجاد آوردهاند. زینب در تمامی این دوران با مادر در کنار او بود و صحنههای مصیبتبار رحلت پیامبر خدا و اندوه بیکران مادر و ظلم و جنایت دشمنان* در حق اهلبیت پیامبر را نظاره میکرد و همه این ناملایمات بر قلب کوچکش فرود میآمد و او برای خدا صبر میکرد و پایداری در راه خدا را پیشه خود میساخت، تا زمینهای باشد برای تحمل مصیبتها و رنجهای بزرگتری که در انتظار او بود. ……………………………………………………………………………………………………………………. دفاع از حق زینب در مجلس سخنرانی مادرش فاطمه در مسجد رسول خدا در دفاع از حقوق اهلبیت و فدک حاضر بود و خطبه و سخنان مادرش را در آن مجلس به یاد داشت؛ به طوری که خود یکی از راویان آن خطبه به شمار میآید. او از مادرش آموخت که چگونه باید در مقابل دشمنان ایستادگی کرد و آنان را رسوا ساخت. او آماده میشد که با سخنان خود در بازار کوفه و کاخ ابن زیاد و یزید، ظلم و جنایت آنان را برملا سازد و از اسلام و ولایت دفاع کند. بالای صفحه ……………………………………………………………………………………………………………………. آخرین دیدار سرانجام زمان آخرین دیدار و وداع با مادر فرا میرسد و تکفین مادر پایان مییابد. به دعوت پدر، فرزندان زهرا با مادر خویش وداع میکنند و لحظاتی مادر را در آغوش میگیرند، چنان که فرشتگان از این صحنه دلخراش می گریند… بیایید گوشه ای از این ماجرای غمافزا را از زبان امیرالمؤمنین بشنویم: «زمانی که خواستم کفن زهرا را گره بزنم، به امکلثوم، زینب، حسن و حسینم گفتم: بیایید از مادرتان توشهای برگیرید که این آغاز جدایی است و دیدار بعدی در بهشت خواهد بود. حسن و حسین به طرف مادر آمدند؛ در حالی که چنین میگفتند: اندوه و حسرتی که از فقدان جدّمان پیامبر و مادرمان فاطمه داریم هرگز خاموش نمیشود. ای مادر حسن! ای مادر حسین! هنگامی که جدّمان محمد مصطفی را دیدی سلام ما را به او برسان و بگو بعد از تو ما در دنیا یتیم شدیم. علی فرمود: به خدا سوگند مشاهده کردم که زهرا با ناله و اندوه با دو دست فرزندانش را گرفت و مدتی به سینه چسباند که ناگاه هاتفی از آسمان ندا داد که ای ابوالحسن آنان را از آغوش مادر برگیر که به خدا سوگند این دو فرزند، ملائکه آسمان را به گریه انداختند؛…». و بدین سان زینب مادری مهربان، مونسی عطوف و پناهی آرامبخش را در سنین کودکی از دست میدهد که غم هجران او بر قلب کوچکش سنگینی میکند. ولی او که مسئله آموز مکتب پیامبر و فاطمه و علی است لحظهای و ذره ای در راه هدف خود تردید نمیکند و با استواری گام برمیدارد و رسالتش را به انجام میرساند. ……………………………………………………………………………………………………………………. بعد از مادر دیگر شمع وجود مادر روشنی بخش خانه علی نیست. لزوم نگهداری از فرزندان فاطمه ایجاب میکرد که شخصی عهده دار این مهم شود. فاطمه این امر مهم را در آخرین روزهای زندگیش پیش بینی کرده بود و مادری مهربان برای فرزندانش و همسری برای علی در نظر گرفته و ازدواج با او را به علی توصیه نموده بود. این افتخار نصیب بانوی بزرگواری به نام «امامه» شد که به فرموده فاطمه برای فرزندانش همانند خود او بود. زینب بعد از مادر در سایه تربیتهای پرمهر پدری چون علی و در کنار برادرانی چون حسن و حسین رشد مییابد و از همان دوران کودکی مشکلات فراوان و فشارهای روحی بیشماری را تجربه کرده و در برابر آنها مقاومت میکند و بدین گونه دوران کودکی را پشت سر میگذارد. هر چند زینب کوچکتر از حسن و حسین است، ولی از آنجا که دختر فاطمه و دست پرورده اوست و عطر مهر مادری چون فاطمه از او تراوش میکند، علاقه و پیوند روحی و عاطفیای که میان او دو برادرش وجود دارد، وصف ناشدنی است. و این ارتباط روحی تا پایان عمر استمرار مییابد و زینب لحظهای نمیتواند دوری و اندوه این جگرگوشگان فاطمه را تاب بیاورد و چنانکه خواهیم دید تا آخرین لحظات، چون مادری مهربان به آنان عشق می ورزد و هر و محبت نثارشان میکند و چیزی نمیتواند مانع این پیوند و بستگی گردد. ……………………………………………………………………………………………………………………. زندگی مشترک اینک زینب به سالهای تشکیل زندگی مشترک نزدیک شده است. او میداند که ازدواج برای هر زنی حق طبیعی و شرعی است و روی گردانی از این سنت، خارج شدن از آئین پیامبر اسلام است. ولی زینب با ازدواج که عمل به سنت پیامبر خداست، رسالت بزرگی را که بر دوش دارد فراموش نمیکند. او میداند که باید در تمام صحنه ها و لحظه ها در کنار برادرش باشد. او میداند که به ثمر نشستن قیام حسین و شهادت عزیزانش، نیازمند آزادگی در اسارت، صبر و پایداری، و پیام رسای او به گوش تاریخ بشریت است. از این رو زینب در قرارداد ازدواجش شرط همراهی با برادرش حسین را قید میکند تا از وظیفه مهم خود باز نماند. از شخصیتی متعهد به اسلام و دوستدار اهلبیت، چون عبدالله بن جعفر که به خواستگاری دختر علی آمده است، انتظاری جز پذیرش این شرط نیست. به هر صورت مراسم خواستگاری پایان مییابد و عبدالله بن جعفر به افتخار همسری زینب کبری نائل میگردد. ……………………………………………………………………………………………………………………. همسر زینب عبدالله از فرزندان جعفر است و جعفر، فرزند ابوطالب و برادر علی و از جانبازان جبهه موته و شهیدان بزرگ اسلام است. شخصیت جعفر بن ابیطالب را که معروف به جعفر طیار است، میتوان از اظهار علافه و سخنان پیامبر اکرم درباره او دریافت. هنگام فتح خیبر، زمانی که جعفر از حبشه مراجعت کرد پیابمر او را آغوش گرفت و میان دیدگانش را بوسید و فرمود: نمیدانم به خاطر کدام یک خوشحالتر باشم، به خاطر ورود جعفر یا فتح خیبر؟ و رسول خدا او را در جوار مسجد منزل دادند. زمانی که جعفر در جبهه موته جنگید و دو دستش قطع شد و حاضر نشد پرچم را بر زمین بیفکند، پیامبر خدا فرمودند: خداوند به جای دو دست دو بال به جعفر عنایت کرد که در بهشت با آنها پرواز کند و از همین روست که او به جعفر طیار معروف شد. عبدالله در حبشه متولد شد و این ولادت زمانی رخ داد، که جعفر به همراه همسرش و عدهای دیگر از مسلمانان بر اثر فشار دشمنان اسلام و به پیشنهاد پیامبر اکرم(ص) به حبشه هجرت کرده بود. عبدالله بعد از شهادت پدرش جعفر مورد محبت و علاقه پیامبر اکرم بود. در تاریخ آمده است: هنگامی که جعفر پدر عبدالله به شهادت رسید، پیامبر فرمود: فرزندان جعفر را نزد من بیاورید. حضرت آنان را در آغوش عطوفت خود گرفت، بوسید و چشمهایش پر از اشک شد. و این گونه از عبدالله که کودکی بیش نبود تفقد و دلجویی فرمود. بعد از پیامبر اکرم تاریخ شاهد رشادتها و فداکاریهای عبدالله در کنار امیرالمؤمنین(ع) بوده و او در جنگ صفین از شجاعان صحنه نبرد به شمار رفته است و جود و سخاوت او نیز در آن زمان زبانزد بوده است. بالای صفحه ……………………………………………………………………………………………………………………. در محیط خانه بدون شک در دورانهای مهم تربیت انسان و شکلگیری شخصیت او دوران کودکی است. تأثیر پذیری انسان از محیط و اطرافیان خود در این دوره، به مراتب بیشتر و عمیقتر از دورههای دیگر زندگی است. اعمال، رفتار، برخوردها و به طور کلی شیوه معاشرت پدر و مادر در خانه و کیفیت ارتباط آنان با یکدیگر و دیگر افراد، در روح و خلق و خوی فرزند اثری مستقیم خواهد گذاشت، روح حساس و لطیف فرزند را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. اصولاً پدر و مادر میتوانند، زشتی و زیبایی رفتار وسلوک خود را در آینه شفاف و زلال کودک خود بنگرند و حرکات، روحیات و خصلت های کودکشان را نمونهای از روحیات و صفات خود بدانند. به خاطر این روح الگو خواهی و تربیت پذیری ،پیرامون تربیت کودکان و پرورش فکری، اعتقادی و اخلاقی آنان در روایات توصیه های فراوانی شده است. تأثیر این تربیتها، به قدری است که علی(ع) قلب کودک و مرکز دریافت های او را همانند زمین خالی و بدون کشتی میداند که هر بذری را پذیراست. بنابراین میتوان شخصیت و آینده کودک را مرهون تربیتها و پرورشهای عملی پدر و مادر دانست که فرزند به صورت الگو از آنان کسب کرده است. اما زینب، در خانه ای تربیت و رشد یافت، که عالی ترین نمونه زندگی خانوادگی است و در طول تاریخ بشر خانوادهای به این بزرگی و عظمت نیامده است و نخواهد آمد. شخصیت زینب در خانه ای شکل گرفت که نور ایمان در آن می درخشید و سرشار از صفا و صمیمیت و آکنده از معنویت و عشق به خدا بود. خانه ای که پدری چون علی دارد و مادری چون فاطمه، پدر و مادر معصومی که تمایلات نفسانی و هوی و هوس در آنان راه نداشت و انگیزه حرکتها و فعالیتهایشان فقط انجام وظیفه الهی بود. آنان جز به رضای خدا به چیزی دیگر نمی اندیشیدند و جز برای پیشرفت اسلام و نجات بشریت گام برنمیداشتند. زینب در این محیط و تحت تربیت چنین پدر و مادری رشد مییابد و در چنین مدرسه ای معارف الهی و آداب اسلامی را فرا میگیرد و به تربیت دینی و فضائل اخلاقی دست مییابد و به کمال میرسد. و بدین گونه مهمترین و اساسیترین کلاس آموزش خانهداری، شوهرداری، تربیت فرزند، اداره زندگی و به طور کلی آداب معاشرت زینب، دورانی بود که در کنار مادرش حضور داشت و از رفتار و شیوه زندگی او الگو میگرفت تا زمانی او نیز همچون مادرش ـ که زیباترین و خداییترین زندگی را گذراند ـ در خانه شوهر انجام وظیفه کند. او شاهد بود که چگونه مادرش برای ایجاد کانونی آرامبخش و انباشته از صفا و صمیمیت و روح و معنویت تلاش میکرد. او این سخن پدرش را شنیده بود که میفرمود: وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه میکردم،تمام غم و غصه هایم برطرف میشد و او هیچ گاه مرا خشمگین نکرد. زینب نمونه باشکوه صمیمیت، همدلی و همراهی را در کانون پرمهر پدر و مادر خویش مشاهده کرده بود، و لذت آن را از یاد نمی برد. او شاهد تلاشهای مادرش در خانه بود و دستهای تاول زده مادر و زحمتهای خانهداری را دیده بودو اجر و پاداش کار در خانه را باور داشت. او تعاون و همکاری در خانه را از پدر و مادرش آموخته بود و میدید که پدر هیزم و آب خانه را تهیه میکرد و مادر آسیا میکرد، خمیر می ساخت و نان می پخت. زینب، مهر و محبت مادر را نسبت به فرزندان از یاد نمی برد و عطوفت های مادر از شیرین ترین خاطرههای او بود. او سخنرانی مادرش در مسجد ـ در رفاع از کیان اسلام و ولایت ـ را فراموش نمیکرد و از آن درس دینداری و حراست از دستاوردهای جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم را فرا میگرفت و حمایت از دین خدا را برای خود فرض و لازم می دانست. و بالاخره شخصت والایی چون زینب کبری که در کانون ولایت رشد یافته و در سایه این تربیتها بزرگ شده است، دریایی است از معرفت و فضیلتهای انسانی و تجربه های اخلاقی و تربیتی که از پدر و مادرش فرا گرفته است. او اکنون به خانه شوهر میرود و کانون زندگی را تشکیل میدهد و به عنوان مربی بزرگ و نمونهای در سنگر مقدس خانه انجام وظیفه میکند و برای اسلام فرزندان برومندی را تربیت میکند که نتایج درخشان آن را در آینده تاریخ زندگانی زینب ملاحظه خواهیم کرد. ……………………………………………………………………………………………………………………. در مکتب پدر بانوی بزرگ اسلام زینب کبری حدود سی و پنج سال داشت که پدرش علی به شهادت رسید. او بدون تردید از دوران حیات پدر بزرگوارش آگاهیها و بهرههای فکری و معنوی فراوانی گرفته است و خاطرات زیادی از دوران پدر دارد. خاطرات تلخ و شیرینی که هر کدام در شکلگیری شخصیت زینب و سازندگی او تأثیر عمیقی داشته است. ……………………………………………………………………………………………………………………. صبر و بردباری او روزها و سالهای مظلومیت پدر را خوب به یاد داشت و شاهد بود که بعد از رحلت پیابمر اسلام، ولایت پدرش را که بزرگترین شخصیت جهان اسلام بعد از پیامبر بود، نادیده گرفتند و بر جایگاهی که پیامبر بعد از خود برای علی(ع) تعین کرده بود و کراراً آن را گوشزد میکرد و مسلمانان را به آن توصیه میفرمود عاصبانه تکیه زدند و حق او را ضایع ساختند. بر کرسی هوسها نشستند و خود را جانشین و خلیفه پیامبر خواندند. و امیرالمؤمنین که جز به حفظ اسلام و مصالح مسلمین نمی اندیشید همچنان صبر پیشه کردو رضایت خدا را بر هر چیز مقدم داشت و بیست و پنج سال سکوت اختیار کرد. زینب در این دوران، حوادث را به دقت پیگیری میکرد و بر بینش و آگاهیهای خود می افزود. هواپرستی و دنیا طلبی بسیاری را میدید، دوست و دشمن را به خوبی از یکدیگر تمیز میداد و شاهد کینهتوزیهای ابوسفیانها و معاویه ها بود. دشمنان نقابداری که در ظاهر، لباس اسلام بر تن کرده بودند و سنگ اسلام به سینه میزدند و در باطن و حقیقت برای نابودی آن نقشه می کشیدند و حقایق را وارونه جلوه می دادند. زینب، همه این دشمنیها را میدید و عظمت صبر پدر را درمییافت. هم او که فرمود: «صبرت و فی العین قدیً و فی الحلق شجاً» شکیبایی ورزیدم همچون کسی که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته است. زینب از صبر او الهام میگرفت و درس فداکاری می آموخت. می آموخت که چگونه باید تمام مشکلات و رنجهای راه خدا را تحمل کرد، محرومیتها را پذیرا شد و مصالح فردی را فدای مصلحت اسلام کرد. …………………………………………………………………………………………………………………….عدالت گستری دوران بیست و پنج سال مظلومیت و سکوت سپری میشود؛ مردم به خانه امیرالمؤمنین هجوم میآورند و علی(ع) که اندیشه ای جز حق در او راه ندارد برای رهایی بخشیدن مردم از ظلمها، بیعدالتیها و انحرافاتی که بعد از پیامبر اکرم دامنگیر آنان شده بود، زمام حکومت را در دست میگیرد. پنج سال حکومت علی(ع) برای زینب بسیار آموزنده و الهام بخش بود. عدالت گستری در آن دوران چنان اوج داشت که بسیاری از کسان که به هوس متاع دنیا، ریاست، پست و مقام و ثروت اندوزی به سوی علی روی آورده بودند از دشمنان سرسخت و ستیزه جوی او شدند. آنان ظطاقت شنیدن سخنی چون: «به خدا قسم آنچه از عطایای عثمان، و آنچه بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده، بیابم به صاحبش برمیگردانم؛ گرچه زنانی را به آن کابین بسته یا کنیزانی را با آن خریده باشند.» را نداشتند. آنان دیدند که حضرت در برابر درخواست برادرش عقیل که به خاطر فقر چیزی از گندمهای بیتالمال میطلبید، آهنی گداخته به بدن او نزدیک کرد و در مقابل ناله برادرش عقیل، فرمود: «زنان در سوگ تو بگریند! از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه، سرخ کرده ناله میکنی! اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش برافروخته است! تو از این می نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟». قضاوت حضرت درباره دخترش ـ که گردنبندی را از بیتالمال به امانت گرفته بود ـ که «اگر این امانت را از بیت المال به صورت عاریه ضمانتی نگرفته بودی نخستین زن هاشمی بودی که دستت را به خاطر دزدی قطع میکردم» ریشه های طمع را در آنان می سوزاند. ……………………………………………………………………………………………………………………. ظلم ستیزی دوران حکومت علی (ع) سراسر مبارزه و جنگ با دشمنان عوام فریبی بود که ناآگاهان جامعه و دنیاطلبان را آلت دست قرار می دادند تا بهتر و بیشتر بتوانند به هوس ها و دنیاطلبی های خود دست یابند. علی و اسلام، دشمنان خطرناک و مکار و حیلهگری چون معاویه را در برابر خود داشت؛ که از همه چیز حتی مقدسات مردم برای پیشبرد اهداف شوم خود استفاده میکردند. دشمنان نادان و کج فهمی چون خوارج که در پناه پوستهای از دیانت با علی دشمنی میکردند و جمل سوارانی که عایشه همسر پیامبر را سپر خود ساخته بودند و … و علی که برای عدالتگستری و ظلم ستیزی حکومت را در دست گرفته بود، جز مبارزهای سخت، طولانی و طاقتفرسا راهی در پیش خود نمی یافت. زینب حوادث دردناک بعد از پیامبر را مشاهده میکرد، از آن عبرت میگرفت و درس می آموخت و بر بینش اجتماعی، سیاسی و تاریخی خود می افزود و افزون بر این از شجاعت، زهد، عبادت و فضیلتهای بیشمار پدرش الهام میگرفت. او که در مکتب چنین پدری درس آموخته بود، تمام آموختههای خود را در صحنههای بزرگی چون کربلا، کوفه، شام و… به نمایش گذارد، و با تدبیر و درایت، شجاعت و شهامت، صبر و استقامت و زهد و عبادت خود را ثابت کرد که دختر پدری است که تمامی عمر خود را در راه خدا و رضای او سپری کرده، با قدرت صبر پیشه ساخته، با شهامت عدالت گسترده، با شجاعت دشمنستیزی کرده و بالاخره همه چیز را فدای محبوب خویش ساخته است. ……………………………………………………………………………………………………………………. در سوگ پدر سحرگاه نوزدهم رمضان سال ?? هجری صدایی آسمان و فضای شهر کوفه را پر کرد که خبر از شهادت امام عدالت و راستی، در محراب عبادت میداد. مردم و شیعیان کوفه سراسیمه خود را به امام خویش می رسانند تا از حال او جویا شوند. زینب علیها السلام، همچون دیگر فرزندان آن حضرت از اولین افرادی بود که خود را به بالین پدر رساند و فرق شکافتهاش را نظاره کرد. زینب بانویی است حدود سی و پنج ساله و سرشار از عواطف و احساسات. او تعلق خاطری بس عمیق با پدری دارد که سی سال در سایه محبت های او آرام گرفته است. او چگونه خود را به پدر رسانده است؟ چه سخنی به هنگام دیدن چهره خونین و سر شکافته پدر داشته است؟ پاسخ این پرسشها به خوبی روشن نیست. ولی ندبه های جانسوز زینب و بیان درد جانگدازش بر بالین پدر که صدای مردم بیرون از اتاق را به ناله بلند کرد، بیانگر عمق مصیبتی است که بر جان زینب وارد شده است. حادثهای که دل سنگ را آب میکند و دوستان حضرت را بیتاب، معلوم است با روح لطیف و دل پر مهر و عطوفت دختری چون زینب چه خواهد کرد. شهادت امیرالمؤمنین و جدایی زینب از پدر بسیار سخت و گران است. او بعد از وفات جدش رسول خدا و شهادت مادرش فاطمه زهرا (س) دل به پدر بسته بود. سایه پر مهر پدر، آرام بخش روح و جان داغدیده او بود. اما اکنون باید از این کانون محبت دل برگیرد و درد فراق پدر را بر دردهای دلش بیفزاید. و او که تربیت شده مکتب این چنین پدری است و جز به رضای خدا نمی اندیشد، جز صبر بر نمیگزیند. دوران امامت امام حسن مجتبی علیه السلام بهترین راه برای ترسیم تابلویی روشن از اوضاع مردم در زمان امام مجتبی (ع)، بررسی تحلیلهایی است که علی (ع) در باره مردم کوفه دارد؛ زیرا زعامت همان مردم بعد از علی به عهده امام مجتبی واگذار شده است. مردمی که از نظر عقل و شعور ـ به تعبیر علی (ع) ـ همانند کودکان هستند و از نظر بی تعهدی و بیوفایی آنچنانند که علی (ع) آروز میکند: «ای کاش آنها را ندیده بودم!» و یا خواهان این است که ده نفر از لشکریان خود را بدهد و یک نفر از شامیان را بگیرد. امام مجتبی با چنین مردمی و با چنان روحیههایی سر و کار داشت و طبیعی است که کار کردن با این مردم و مبارزه با دشمن به وسیله این جمعیت، بی فایده است و بدانجا می انجامد که سجاده از زیر پای امام میکشند، به ایشان اهانت میکنند و حضرت را مجروح میسازند. زینب در روزگار برادرش امام مجتبی همانند روزگار مظلومیت پدرش، شاهد بی وفایی مردم و توطئههای حساب شده دشمنان و تبلیغات گسترده و دقیق معاویه و در نهایت تنها ماندن و مظلومیت برادرش امام مجتبی است. او جامعه و زمان خود را به خوبی میشناسد و میداند که ایستادگی در برابر ظلم و قیام علیه ظالم علاوه بر رهبری انسانی کامل و عبدی صالح به عنوان امام معصوم نیازمند امتی با وفا و گوش به فرمان است. او به خوبی دریافت که مدعیان پیروی از اهلبیت در هنگام سختی و امتحان به سرعت رو به کاستی میگذارند و همه ارزشهای دینی و معنوی را به دنیای فانی می فروشند و امام معصومی چون امام مجتبی را فدای آمال و آرزوهای شیطانی خود میکنند. زینب دوست و دشمن واقعی را میشناسد و جز تسلیم و انقیاد و آمادگی برای اجرای منویات امامش از خود هیچ اراده و خواستی ندارد. زینب در این مدت خود را در رنجهایی که امام مجتبی از مردم نابکار آن زمان میکشید، سهیم و شریک میدانست و شاهد خون جگر خوردن برادرش امام مجتبی (ع) بود. او شهادت مظلومانه برادر و اهانت به جنازه آن عزیز را به چشم خود دید و چه اشکهای غم که از دیدگانش جاری گشت و چه داغها که بر دل سوخته اش نهاده شد. عظمت و بزرگی این مصیبتها، دردها، رنجها و غمها را زینب در شب عاشورا بر زبان جاری ساخت. آن هنگام که از اشعاری که سیدالشهدا خواند، دریافت که مصیبت شهادت امام حسین و یارانش فرود آمده است؛ بانگ برداشت که «وای از این مصیبت؛ کاش مرگ زندگیم را نابود ساخته بود! امروز همانند روزی است که مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند…». باری شعار زینب در تمام این مصائب، همان شعار سیدالشهداست که در اوج مصیبتهای سهمگین کربلا زیر لب زمزمه کرد: «… صبرا علی قضائک، لااله سواک یا غیاث المستغیثین». «خداوندا! در برابر قضا و قدر تو شکیبایم. جز تو معبودی نیست ای فریادرس دادخواهان نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 89/1/27 و ساعت 4:32 عصر
نظرات دیگران() نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 89/1/27 و ساعت 4:27 عصر
نظرات دیگران() بسم الله الرحمن الرحیم
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهی مرغ سحر؟ حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان کادمی را بتر از علت نادانی نیست
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
شب مردان خدا روز جهان افروزست روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
پنجهی دیو به بازوی ریاضت بشکن کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدای مردم افکنتر ازین غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست بجز عارف ربانی نیست
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی کالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست
خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
آخری نیست تمنای سر و سامان را سر و سامان به از بیسر و سامانی نیست
آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
وانکه را خیمه به صحرای فراغت زدهاند گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو گذرانیده، بجز حیف و پشیمانی نیست
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست
تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست چارهی کار بجز دیدهی بارانی نیست
گر گدایی کنی از درگه او کن باری که گدایان درش را سر سلطانی نیست نوشته شده توسط جانشین دسته در یکشنبه 89/1/22 و ساعت 3:36 عصر
نظرات دیگران() بسم الله الرحمن الرحیم
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهی مرغ سحر؟ حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان کادمی را بتر از علت نادانی نیست
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
شب مردان خدا روز جهان افروزست روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
پنجهی دیو به بازوی ریاضت بشکن کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدای مردم افکنتر ازین غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست بجز عارف ربانی نیست
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی کالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست
خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
آخری نیست تمنای سر و سامان را سر و سامان به از بیسر و سامانی نیست
آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
وانکه را خیمه به صحرای فراغت زدهاند گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو گذرانیده، بجز حیف و پشیمانی نیست
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست
تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست چارهی کار بجز دیدهی بارانی نیست
گر گدایی کنی از درگه او کن باری که گدایان درش را سر سلطانی نیست نوشته شده توسط جانشین دسته در یکشنبه 89/1/22 و ساعت 3:36 عصر
نظرات دیگران() بسم الله الرحمن الرحیم
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهی مرغ سحر؟ حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان کادمی را بتر از علت نادانی نیست
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
شب مردان خدا روز جهان افروزست روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
پنجهی دیو به بازوی ریاضت بشکن کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدای مردم افکنتر ازین غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست بجز عارف ربانی نیست
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی کالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست
خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
آخری نیست تمنای سر و سامان را سر و سامان به از بیسر و سامانی نیست
آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
وانکه را خیمه به صحرای فراغت زدهاند گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو گذرانیده، بجز حیف و پشیمانی نیست
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست
تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست چارهی کار بجز دیدهی بارانی نیست
گر گدایی کنی از درگه او کن باری که گدایان درش را سر سلطانی نیست نوشته شده توسط جانشین دسته در یکشنبه 89/1/22 و ساعت 3:34 عصر
نظرات دیگران() با سلام خدمت حضرتعالى، و تشکر از این که وقتتان را در اختیار ما نمایندگان نسل جوان قرار دادید. جناب آقاى خامنهاى! با توجه به این که جامعهى ما یک جامعهى جوان است و اینطور که به نظر مىرسد، خوشبختانه تفریح اول جوانان ما در حال حاضر ورزش کردن یا تعقیب کردن امر ورزش بهطور جدى است، و چون جوانان ما به هر حال دوست دارند با ابعاد شخصیتى رهبرشان بیشتر آشنا بشوند، سؤال من این است که آیا شما در برنامههاى روزانهى خودتان فرصت مىکنید که به تماشاى برنامههاى ورزشى تلویزیون بپردازید؟ سؤال دیگر این که - حالا چون آقاى استیلى هم در این جا حضور دارند - به هر حال همه دوست دارند بدانند که وقتى آقاى استیلى آن گل قشنگ را وارد دروازهى تیم امریکا کرد، شما چه احساسى داشتید، وچه شد که بعد از آن بازى، آن پیام را انشاء کردید؟ پاسخ رهبری : ایشان که بعداً پیش من آمد، گفتم به پاداش آن گل ، پیشانى شما را میبوسم و بوسیدم . متأسفانه من خیلى فرصت نمىکنم برنامههاى ورزشى تلویزیون را تماشا کنم؛ خیلى بندرت اتفاق مىافتد. از طرفى هم چون بیشتر ورزشهایى که پخش مىشود، فوتبال است، من هم در فوتبال هیچ سررشتهیى ندارم و در جوانى هم فوتبال بازى نمىکردم؛ والیبال بازى مىکردم.
در عین حال، آن شبى که بازى ایران و امریکا بود، من آن بازى را نگاه کردم. البته حقیقتش این است که آن شب هم نمىخواستم نگاه کنم ؛ چون دیروقت بود و وقت خواب من بود؛ لیکن همینطور که نشسته بودم، روشن کردم و ناگهان با گل ایشان مواجه شدیم و دیگر خواب از سرم رفت و نشستم تا آخر بازى را تماشا کردم! اما علت این که من آن پیام را دادم. این آقایان وقتى که پیش من آمدند، مفصل با آنها صحبت کردم؛ که البته گزارش آن دیدار پخش نشد و مردم از محتواى آن ملاقاتى که با این جوانان داشتم، مطلع نشدند؛ اما حالا من چند جملهاش را به شما مىگویم. قبل از آن دیدار - شاید چند هفته، و یا یک ماه و یا بیشتر - رسانههاى وابسته به امپراتورى رسانهیى خبرى روى این بازى تبلیغ مىکردند که این بازى، بازى سیاسى است! با این که همه مىگویند فوتبال و ورزش، سیاسى نیست، اما در آن موقع همه تبلیغ مىکردند که این یک بازى سیاسى است! از این کار، دو هدف مورد نظرشان بود: یکى مسألهى تعامل ایرانى، امریکایى در این بازى بود - من نمىدانم شماها چهقدر مطلع بودید؛ ولى ما که در جریان خبرهاى خارجى و گفتارهاى رادیوهاى گوناگون دنیا قرار مىگیریم، مىدیدیم از این مسأله پُر است - و دوم این که پیشبینىهاى عمده، بخصوص از طرف خود امریکاییها، ولو صریحاً هم اظهار نمىکردند، ولى از بیاناتشان معلوم بود، این بود که ایران گل خواهد خورد؛ نه این که گل خواهد زد. و در یک موقعیت ویژه، رئیسجمهور امریکا هم مىآمد و از موضع اقتدار و بزرگمنشى و بزرگوارى، یک پیام هم مىداد که بله، حالا گل را به شما زدیم، اما بالاخره بیایید دست دوستى هم به هم بدهیم! بنابود آن شب پیام رئیس جمهور امریکا از تلویزیون سراسرى پخش شود. این گل و بعد دنبالهى بازىیى که بچه هاى عزیزمان ادامه دادند، قضایا را صد و هشتاد درجه تغییر جهت داد و حقیقتاً مظهرى شد از وضعیت ملت ایران در مقابل امریکا. این که من در آن پیام گفتم «مظهر» است، نمىخواستم بگویم که این آقا به خاطر جنبهى سیاسى گلزده؛ نه، ایشان بازى فوتبال مىکند، ماهر است، با تکنیک آشناست، از حریفش قویتر است و گل را زده است. هرکسى هم جاى ایشان بود، این گل را مىزد؛ هرکسى هم جاى او بود، آن گل را مىخورد . بنابراین، بحث این نبود که این گل بهخاطر مسألهى سیاسى زده شده؛ اما این گل هویت سیاسىیى را که در دنیا به این بازى داده بودند، بکلى به عکس خواست آنها عوض کرد و من از این موقعیت حداکثر استفاده را کردم. البته آنها هم خیلى عصبانى شدند و بعد هم همان عناصر امپراتورى خبرى دنیا گفتند که فلانى فوتبال را سیاسى کرد! نگفتند که ما چند هفته است که داریم خودمان این بازى را سیاسى مىکنیم! نوشته شده توسط جانشین دسته در چهارشنبه 89/1/18 و ساعت 4:48 عصر
نظرات دیگران() صیاد قلبها!!!! شب قبل از ترور چه مسائلی بین شهید صیاد شیرازی و خانواده گذشت؟ در اون سال من سوم دبیرستان بودم و شب شهادت ایشان شب امتحان درسی بنده هم بود و برای استفاده از محضر ایشان و طرح مسائل درسی خود به ایشان مراجعه کردم چراکه ایشان بر ریاضیات و زبان انگلیسی تسلط کاملی را داشتند. ایشان هم تازه از سفر مشهد مقدس و زیارت امام رضا (ع) و دیدار با والده برگشته بودند و روحیه معنوی قوی هم در وجودشان بود و این روحیه معنوی را به فضای خانواده نیز انتقال داده بودند و نه تنها در شب شهادتشان بلکه همیشه با خانواده مهربان و با محبت بودند. * صحبت خاصی در آن شب با خانواده نداشتند؟ به خود بنده بیشتر توصیه ایشان پرداختن به درس و علم بود تا مسائل علمی خود را با توجه بیشتری پیگیری کنم و حتما با دیگر اعضای خانواده نیز به طور حتم مباحثی را مطرح کردهاند. * در صبح روز ترور شما در اون صحنه حاضر بودید، واقعه ترور ایشان چگونه بود؟ در روز ترور من و برادرم برای رفتن به مدرسه آماده شده بودیم و قرار بود که پدرم ما را به مدرسه برسانند. بنده کمی زودتر وارد حیاط شدم و پدرم از حسینیهای که در طبقه پایین منزل ما بود با دو کیفی که در دست داشتند خارج شدند و آن دو کیف را در صندق عقب ماشین تویوتایی که داشتند قرار دادند و بنده هم کیف مدرسه خودم را در ماشین گذاشتم و درب پارکینگ را باز کردم و ایشان ماشین را ساعت شش و 30 دقیقه بود که از پارکینگ منزل خارج کردند و چند دقیقهای برای اینکه برادرم هم به ما ملحق بشوند در مقابل درب منزل توقف کردند. * در مورد پیگیری پرونده ایشان چه مراحلی توسط خانواده، وکلای شما و دولت طی شده است؟ در حال حاضر پرونده ترور شهید صیاد شیرازی در حال بررسی است و بنده نیز به عنوان شاکی و شاهد دنبال این کار هستم و همه نهادهای قضایی از جمله قوه قضائیه،زحمت کشیدهاند. * خود شما این شکایت را طرح کردهاید؟ نه شکایت از سوی خانواده طرح شده و این شکایت به طور رسمی در همین فروردین ماه سال گذشته مطرح شد اما در گذشته نیز وکلای ما شکایتی را برای طرح دعوا در کشور فرانسه طرح کرده بودند. * تا به امور چند جلسه برای رسیدگی به این پرونده تشکیل شده؟ تعداد جلساتی که وکلای ما حضور داشتند زیاد بوده اما خود دادگاه فرانسه برای اولین بار از بنده به عنوان شاهد و شاکی پرونده دعوت کرده بود همین فروردین ماه سال جاری بود و بیشتر سوالات در این دادگاه حول محور نحوه ترور و شرح واقعه بود. * فکر میکنید چه میزان زمان برای به نتیجه رسیدن این پرونده وجود دارد و در دادگاه فرانسه هم چه اقداماتی انجام شده؟ ما تنها اطلاعاتی که به ما رسیده را بیان میکنیم و این مسئله این است که 3 الی 4 سال است که این مسیر به این کیفیت دنبال میشود. * تحلیل خود شما برای به نتیجه رسیدن این پرونده و بازداشت عاملان این ترور چیست؟ من متناسب با سند و مدارک موجود صحبت میکنم اما خود سازمان مجاهدین خلق این ترور را براساس اخبار منتشر شده از سوی آنها در اینترنت و هم براساس فیلمهایی که منتشر کردهاند این موضوع را بر عهده گرفتند و تا یک زمانی هم دادگاه فرانسه و مسئولان قضایی آن کشور نیز متوجه این قضیه شدهاند و در حال بررسی دیگر ابعاد این ترور هستند. * آیا این سازمان به اهداف خود در ترور شهید صیاد شیرازی دست پیدا کرده است؟ این افراد اهدافشان برای شهید صیاد شیرازی در حوزه اهداف سازمان مجاهدین خلق بود و به دنبال منافع گروهی و سازمانی خودشان بودند و در حوزه مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران هست و تنها بدنبال سرکوب کردن افرادی مانند شهید صیاد شیرازی بود؛ چراکه چنین شخصیتهایی را مخالف و مانع تحقق اهداف خودشان میدانند. * بر عهده گرفتن این ترور از سوی مجاهدین خلق نشانه چیست؟ این امر نشان میدهد که این افراد یک برنامه آنی نداشتند بلکه از مدتها قبل برای ترور ایشان برنامهریزی کرده بودند و شهید صیاد شیرازی جز ترور این گروه بود تا راه اجرای برنامههای خود را باز کنند و احتمال دارد این افراد مدتها قبل برای این امر برنامهریزی کردند و به دنبال فرصت مناسب برای تحقق این امر بودند و شاید این زمان را که ایشان راننده و محافظ نداشتند، بهترین فرصت برای ترور دیدند. * چرا ایشان راننده و محافظ نداشتند؟ در آن مقطع زمانی و لحظه شهادت خودشان رانندگی میکردند. * چه خصلتهایی در شهید صیاد شیرازی وجود داشت که شخصیت او را فردی مردمی کرده بود؟ یکی از ویژگیهای ایشان غیر از اخلاق خوب و مهربانی ایشان با مردم و خانواده و با طبقات مختلف جامعه داشتند شرکت در نماز جمعه بدون اینکه در محل مخصوص شخصیتها حضور پیدا کنند و در صفهای عقب و در کنار قشرهای مختلف مردم حضور پیدا میکردند. * پس از شهادت صیاد شیرازی چه شرایطی برای شما و خانواده ایجاد شد؟ بیشتر تاثیر خلا حضور ایشان عاطفی بود چرا که ایشان هم پدر و هم استاد زندگی ما بودند و لذا جای خالی ایشان بسیار محسوس بود و اگر این افراد دستگیر میشدند و عاملان این ترور محاکمه میشدند و نتیجه قطعی و پیروزی حاصل میشد باعث تسکین خاطر خانواده میشد، اما همین عدم حصول یک نتیجه قطعی باعث روشنتر شدن مظلومیت ایشان هست و امیدواریم که مجرمان این ترور و افراد دیگر که به دست این افراد ترور شدهاند به سزای اعمال خود برسند. * تصویری که جامعه و مردم ما از این حادثه در خاطر دارند حضور مقام معظم رهبری در مراسم تشییع پیکر ایشان هست نحوه حضور ایشان را شرح میدهید؟ شب تشییع پیکر ایشان خانواده در غسالخانه با پدرم آخرین صحبتها و وداعها را انجام دادند و به ما گفته شد که قرار است مراسم تشیع پیکر ایشان در ستاد کل نیروهای مسلح انجام شود و قرار شد مراسم ایشان در همان محل کار ایشان برگزار شود.
* ایشان از دریافت درجه سرلشکری و کلا ارتقا درجه چه احساسی داشتند؟ موارد زیادی بود که ایشان ابراز میکردند که به دنبال ارتقا درجه نیستم یا به دنبال یک رتبه و درجه مادی نیستم و کارم را نمیخواهم برای یک همچنین هدف کوچکی انجام بدهم. * از آن لحظهای که برای دریافت درجه سپهبدی خدمت مقام معظم رهبری رفته بودید میفرمایید. به خانواده ما گفته شد که یکی از اعضای خانواده باید برای دریافت درجه به نیابت از این شهید خدمت مقام معظم رهبری بروند و لذا چون هم بنده علاقه بسیاری به دیدار دوباره ایشان داشتم و هم شرایط روحی من بهتر از دیگر اعضای خانواده بود؛ لذا بنده به دیدار ایشان رفتم. * قرآنی هم در این دیدار با خود خدمت مقام معظم رهبری برده بودید از این قرآن فرمائید. بله در این دیدار یک قرآن همراه خودم بردم تا مقام معظم رهبری مطالبی را در ابتدای این قرآن بنویسند و مقام معظم رهبری نوشتند: بسمالله الرحمن الرحیم جوانی را در راه خودسازی روحی، جسمی و فکری مغتنم بشمارید و نماز را با توجه و حضور قلب بخوانید و با قرآن عزیز انس پیدا کنید و فضای معطر شهادت را که زندگی شما را معطر کرده قدر بدانید و بنده نیز تلاش میکنم زندگی خود را بر همین اساس پایهگذاری کنم و از ایشان خواستم تا برای ما دعا کنند. * پدرتان معمولا تأکیدات و سفارشات ویژهای هم به شما داشت؟ توصیه همیشگی پدرم ایستادگی بر سر هدف، و دفاع از کلمه حق در هر شرایطی بود و تأکید داشتند که این 2 امر مهم تنها در سایه قرار گرفتن در خط اصیل ولایت حاصل میشود. * مهمترین و جاودانهترین خاطره از ایشان در ذهن شما چیست؟ تمامی لحظاتی که ما با ایشان بودیم و در قید حیات بودند همه خاطره است ولی تمامی سفرهاییکه در کنار ایشان حضور داشتم بسیار آموزنده و خوب بود چرا که فضای حاکم بود که میـوانستیم از نظر علمی تجربههای خوبی کسب کنیم. * اگر روزی با ضارب شهید صیاد شیرازی مواجه شوید چه حرفهایی میزنید؟ ما همین روحیهای که امروز داریم، در همان روز هم تلاش میکنیم با روحیه تعقل از این فرد اهدافش را سوال کنیم و از رفتارهای غیرمنطقی خودداری خواهیم کرد و تنها به دنبال اجرای حکم قانون شرع و اسلام مانند امروز خواهیم بود و اینگونه برخورد کردن اشتباهات اون فرد را به وی متذکر میشود. نوشته شده توسط جانشین دسته در چهارشنبه 89/1/18 و ساعت 4:46 عصر
نظرات دیگران() < type=application/x-mplayer2 height=45 standby="صبر کنید..." classid=CLSID:6BF52A52-394A-11d3-B153-00C04F79FAA6> > [+] نوشته شده توسط جانشین دسته در چهارشنبه 89/1/11 و ساعت 12:51 صبح
نظرات دیگران() نوشته شده توسط جانشین دسته در چهارشنبه 89/1/11 و ساعت 12:50 صبح
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ساخت بازیهای ضد شیعَه باحمایت مستقیم وهابیت و صهیونیزم!!!
روایتی جالب از شهدا (ضرر نمی کنین) اهانت بقران یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید: «چرا در اسلام زنان من نه از رد شدن جمعه ها می ترسم، نه از طولانی شدن زمان که ظهورتا حجاب یک مفهوم عام و عالی است که پوشش نیز جزیی از آن است. معنی عشق چیست؟ تنها نامحرم! حجابـــ مانند اولین خاکریز جبهہ استـــ کاش نامی از تو در دنیا نبود ... مرگ بر نیرنگت ای آل سعود! نجات از شبهه و شهوت [عناوین آرشیوشده] |
|