هر چه گریه و زاری کرد که صورت پدر را ببوسد ، اطرافیان نگذاشتند . مریم جلو رفت و به پدرش گفت : « خب بذارید باباشو ببینه » . سرش را آورد در گوش مریم و گفت : عموت سر نداره ، میفهمی ؟ !
نوشته شده توسط جانشین دسته در شنبه 90/4/11 و ساعت 6:3 عصر
نظرات دیگران()