. این گوشه ای از اون دریای بیکران مهدی زین الدینه....
- نزدیک عملیات بود. می دانستم دختردار شده. یک روز دیدم سرِ پاکت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم: «این چیه؟» گفت: «عکس دخترمه». گفتم: «بده ببینمش». گفت: «خودم هنوز ندیده مش». گفتم: «چرا؟» گفت: «الان موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده. باشه بعد.» - چند روز قبل از شهادتش، از سردشت می رفتیم باختران. بین حرف هایش گفت: «بچه ها! من دویست روز روزه بده کارم.» تعجب کردیم. گفت: «شش ساله هیچ جا ده روز نمونده م که قصد روزه کنم.» وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. کسی نمی تونست جلوی بچه ها رو بگیره. توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت: «شهید، به من سپرده بود که دویست روز روزه ی قضا داره. کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره؟» همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز. نوشته شده توسط جانشین دسته در جمعه 87/12/16 و ساعت 12:10 عصر
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ساخت بازیهای ضد شیعَه باحمایت مستقیم وهابیت و صهیونیزم!!!
روایتی جالب از شهدا (ضرر نمی کنین) اهانت بقران یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید: «چرا در اسلام زنان من نه از رد شدن جمعه ها می ترسم، نه از طولانی شدن زمان که ظهورتا حجاب یک مفهوم عام و عالی است که پوشش نیز جزیی از آن است. معنی عشق چیست؟ تنها نامحرم! حجابـــ مانند اولین خاکریز جبهہ استـــ کاش نامی از تو در دنیا نبود ... مرگ بر نیرنگت ای آل سعود! نجات از شبهه و شهوت [عناوین آرشیوشده] |
|