هر روز با هم دعوا داشتند ولی زورش به او نمی رسید ... نمی دانست چه کند ... با خودش گفت می روم شکایت می کنم ... مفاتیحش را برداشت و ... { الهی الیک اشکو نفساْ بالسوء اماره } ... خدایا به تو شکایت می کنم از نفسم ... از نفس اماره ام ... از نفس بدخواهم .
نوشته شده توسط جانشین دسته در شنبه 90/4/11 و ساعت 3:22 عصر
نظرات دیگران()